الدین

"الدین" در ابتدا یک وبلاگ گروهی بود. بعد از فیلتر شدن، یکی از نویسندگانش آن را با آدرس جدید در بلاگفا ادامه داد. این وبلاگ مجددا در فروردین 95 گروهی شد و به "بیان" مهاجرت کرد. بخشی از مطالب وبلاگ قبلی نیز به اینجا منتقل شد.
وجه تسمیه "الدین" این است که انتهای نام مستعار تمام نویسندگان "الدین" دارد. لذا نه این وبلاگ تنها به مقوله دین خواهد پرداخت و نه خدای نکرده نویسندگان ادعا میکنند نورانیت و شرافتی برای دین به ارمغان آورده اند

آدرس کانال تلگرامی:
https://telegram.me/aldin_blog_ir

۹ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

امروز به دعوت برادر بزرگوارم محسن حسام مظاهری، فرصتی دست داد که چند دقیقه ای از صحبتهای خانم دکتر سارا شریعتی استفاده کنم. ایشان مراسم محرم دهه پنجاه و قبل از انقلاب را  با محرم این سالها مقایسه کردند و اینکه در آن ایام محرم و عاشورا در دو مفهوم جهاد و شهادت جمع میشد و امروز مناسک گرایی جای آن را گرفته است.

جان کلام ایشان جایی بود که میگفتند در حال حاضر دو جبهه  و سویه در مراسم محرم حضور دارد: یکی سویه سیاسی که نظام حاکم بر روی آن مانور میدهد و دیگری سویه عوامگرایی که از طریق مداحان هدایت میشود. و آنچه در این میان جای خالی اش احساس میشود، جایگاه و نفش روشنفکران است. روشنفکران دردمندی که با تبیین روح عاشورا و قیام حسینی، عدالت اجتماعی و اقتصادی و سیاسی را از قدرت حاکم مطالبه کنند و این مفهوم والا از از خرافه گرایی نجات دهند.

 

بعد از صحبتهای ایشان و در راه برگشت من با خودم فکر میکردم که چرا در زمان حاضر ما نباید  چنین روشنفکرانی داشته باشیم؟ چرا روشنفکران ما یا کاملا رویکردهای لیبرالیستی دارند و دغدغه شان به جای عدالت، آزادی های بی حد و حصر است، و یا صرفا لیوان قهوه را دست گرفته اند و در کنار شومینه به اینکه "اصلا تلویزیون ایران را نمی بینم" افتخار میکنند و "عوام کالانعام" را نقد میکنند. چرا ما نباید کسانی را داشته باشیم که هم دغدغه دین دارند، هم اهل فکر و مطالعه اند، هم نگاهشان با نظام حاکم و حکام انتقادی است، و هم دردشان درد فقر و جهل و بی عدالتی باشد؟ دورانی بود که روشنفکران ما اهل هزینه دادن بودند و امروز روشنفکران ما نه اهل مبارزه اند و نه دلسوز فرودستان هستند.

واقعا جایگاه امام حسین (علیه السلام) و اتفاقات پیش از عاشورا و روز عاشورا در روشنفکری امروز ما چیست؟ چرا روشنفکران جنبه های قوی عدالتخواهی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی واقعه عاشورا را نمی بینند؟ امروز دغدغه روشنفکرانی که به عاشورا میپردازند یا پیراستن عاشوراست و سرند کردن روایات صحیح از ناصحیح، یا پیدا کردن جنبه های جدید مانند حقوق حیوانات و حفظ محیط زیست و غیره. واقعا چرا جنبه های اصلی و مهم عاشورا ( که اتفاقا دقیقا درد امروز جامعه ماست) مغفول مانده؟

 

پ.ن1: نقل صحبتهای خانم دکتر شریعتی طبیعتا نقل به مضمون بود و برداشت شخصی من.

پ.ن2: قطعا هیچ چیز سیاه و سپید نیست. از وجود چند روشنفکر مبارز عدالت گرا باخبرم ولی قطعا اینها اقلیت بسیار محدودی هستند

۸ نظر ۲۸ مهر ۹۶ ، ۲۳:۳۹
شرف‌الدین

وقتی چند روز مانده به سخنرانی جنجالی ترامپ، زمزمه هایی بلند شد که آمریکا میخواهد سپاه را به عنوان نیروی تروریستی اعلام کند و تحریمهای کاتسا را درباره آن اجرا کند، رییس جمهور روحانی در جلسه هیئت دولت از سپاه قاطعانه حمایت کرد و گفت سپاه در قلب مردم جا دارد.

صداوسیما که حسابی از صحبتهای روحانی ذوق زده شده بود، علاوه بر توضیح مفصل این خبر در اخبار رسمی، طی یک اقدام کم سابقه (و یا شاید بی سابقه) بعد از اخبار ساعت 14 مشروح سخنان رییس جمهور در هیئت دولت را پخش کرد.

بعد از این ماجرا در فضای مجازی جوی بر علیه روحانی شکل گرفت و او را متهم به تزویر و دروغ کردند و میگفتند روحانی قبل از انتخابات از سپاه انتقاد میکرد و سپاه را "دولت با تفنگ" خطاب میکرد تا از  مردم رای بگیرد اما بعد از انتخابات از سپاه تمجید میکند و جایگاه آن را قلب مردم میداند.

عده ای از دوستان اصولگرا هم این حرفهای روحانی را حمل بر توبه روحانی کردند و در تعریف و تمجید از سپاه تا توانستند مایه گذاشتند.

 

اما به راستی صحبتهای پیش و پس از انتخابات روحانی متناقض است؟ به نظر میرسد صحبتهای رییس جمهور به هیچ وجه دارای تناقض و تعارض نیست.

سپاه اگر به وظیفه اصلی خودش یعنی امور نظامی بپردازد و مانند ارتش برای دفاع از امنیت و مرزهای کشور توان خود را تقویت کند، قطعا در قلب مردم جا خواهد داشت و محبوب همه ملت خواه بود. اما اگر بخواهد در نقش یک دولت میلیتاریستی موازی ظاهر شود و اقدامات کلان اقتصادی و سیاسی انجام دهد و برج و پاساژ بسازد و شرکت نفتی احداث کند و وارادت و صادرات انجام دهد، قطعا مردود و مبغوض است.

سپاه امروز که به هر دوکار مشغول است، از حیث نظامی اش مورد سپاس است و از حیث سیاسی و اقتصادی اش مورد انتقاد.

۴ نظر ۲۴ مهر ۹۶ ، ۲۲:۱۷
شرف‌الدین

بعد از آن سخنرانی تند و تهاجمی 28 شهریور ترامپ در مجمع عمومی سازمان ملل، عدم تایید پایبندی ایران به توافق هسته ای (برجام) چندان دور از انتظار نبود. دونالد ترامپ که برجام را شرم آورترین قرارداد یکطرفه در تاریخ آمریکا می دانست معتقد بود در این قرارداد چیزی نصیب آمریکا نشده است و همه سودها یکسره در جیب ایران ریخته شده است. ترامپ معتقد است آمریکا از فرصت مذاکرات برای آزادی آمریکاییهای زندان در ایران، کنترل اقدامات ایران در منطقه و همچنین کنترل فن آوری های دفاعی این کشور استفاده نکرده است. از طرف دیگر ایران نه تنها به میلیاردها دلار پول بلکه شده اش دست یافت و مجوز لازم جهت بازگشت به اقتصاد جهانی را کسب کرد که پس از  10 سال  با برداشته شدن نظارت ها غروب محدودیت های تعیین شده در برجام می تواند با سرعت فن آوری هسته ای خود را توسعه دهم و به زعم ترامپ به سلاح هسته ای نیز دست پیدا کند.


 علی رغم همه اینها به نظر می رسد مشکلات ترامپ با این توافق نامه محدود به این موارد نبوده و نیست. ترامپ به تازگی عنوان کرده بود که خود را ملزم به توافقات دولت های قبل نمی داند. ترامپ اساسا با هر آنچه دست آورد اوباما است مشکل دارد و از طرح سلامت اوباما درعرصه داخلی و برجام در عرصه خارجی با هرآنچه یادگار دولت اوباما است ستیز می کند. به نظر می رسد ترامپ قضیه را کاملا شخصی کرده است. هفته پیش بود که "بن رودز" معاون پیشین مشاور امنیت ملی آمریکا گفته بود در حالی که اوباما درباره جزئیات فنی توافق هسته ای به تفصیل بحث می کرد و با بند بند آن آشنا بود دونالد ترامپ  حتی نمیداند درون توافق نامه دقیقا چه چیزی نوشته شده است. علی رغم آنکه بسیاری از جمهوری خواهان با خروج آمریکا از برجام مخالف هستند و آن را مایه کاهش اعتبار آمریکا می دانند، ترامپ بر تایید نکردن پایبندی ایران پافشاری کرد و با اصرار سعی کرد به این وعده انتخاباتی عمل کند.


با این حال عدم تایید پایبندی ایران به برجام دقیقا به معنی خروج آمریکا از برجام نیست. بعد این عدم تایید سنا ۶۰ روز برای تصمیم گیری درباره بازگرداندن تحریم هایی علیه ایران که به موجب برجام رفع شده اند فرصت خواهد داشت. رأی سنا به بازگشت تحریم ها به معنی خروج عملی آمریکا از توافق هسته ای ایران و گروه ۱+۵ خواهد بود. در حالی که تصویب اکثر طرح های قانونی در سنای آمریکا نیازمند ۶۰ رأی است، قانون «بررسی توافق هسته ای ایران» تصریح کرده در صورت عدم تأیید پایبندی ایران به برجام، این مجلس می تواند با تنها ۵۱ رأی موافق به بازگشت تحریم ها علیه ایران رأی دهد. اما حتی با این شرایط هم بازگشت تحریم ها چندان قطعی نیست. اگرچه نمایندگان حزب جمهوری خواه که منتقدان جدی برجام هستند در حال حاضر ۵۲ کرسی از ۱۰۰ کرسی سنا را در اختیار دارند، به گزارش بلومبرگ «جف فلیک»  «راند پال» و «سوزان کالینز»، از جمهوری خواهان سنا از بازگرداندن تحریم ها حمایت نمی کنند.


به نظر می رسد خود ترامپ نیز از این موضوع مطلع است و صرفا قصد داشت به وعده انتخاباتی اش عمل کند. البته در این شرایط سایه تحریم ها سنگین تر می شود و ممکن است برخی رخداد های آتی ترکیب رای سنا را تغییر دهد و با اعمال مجدد تحریم ها آمریکا عملا از برجام خارج شود.


حتی در صورت عدم بازگشت تحریم ها اقدام ترامپ در عدم تایید پایبندی ایران این پیام را به جهان مخابره کرد که آمریکا به هیچ وجه قابل اعتماد نیست و ممکن است در این کشور کسانی در راس قدرت اجرایی قرار گیرند که برایشان قابل فهم نیست تعهد دولت آمریکا، تعهد دولت آمریکا است نه رئیس جمهور آن. تاثیر بلند مدت دیگر این اقدام بلندتر شدن دیوار بی اعتمادی بین ایران و آمریکا است. دیواری که می رفت کوتاه تر شود و هر دو کشور از افزایش ارتباطات منتفع شوند. به نظر می رسد فرصت تاریخی رفع اختلافات با آمریکا دوباره اقما رفت.


از طرف دیگر اقدامات ترامپ، شکاف اروپا و آمریکا را بیشتر خواهد کرد و اگر چه نمی توان با قطعیت گفت که اروپا تا آخر سمت ایران خواهد ایستاد اما این شکاف فرصتی تنفس به ایران می دهد. ترامپ سنگی را درون چاه اندخت و اکنون بر عقلای حکومت ایران و جهان واجب است این سنگ را طوری از چاه درآورند که کمترین تنش را در پی داشته و بیش از این به مردم فشار وارد نشود. ایران و خاورمیانه در شرایطی قرار دارد که توان تحمل تنش بیشتر را ندارد.

۱ نظر ۲۱ مهر ۹۶ ، ۲۲:۱۹
سراج الدین

در اینکه صادق لاریجانی یکی از بدترین مدیران رده بالای کشوری است شکی ندارم؛

در اینکه قوه قضاییه ما بسیار سیاسی کاری میکند و میلیونها کیلومتر با آرمان عدل علوی که اول انقلاب وعده داده شد فاصله دارد هم شکی ندارم؛

همه ما در این سالها فهمیدیدم که هر چیزی در ایران امکانپذیر است و تقریبا چیزی به عنوان محال نداریم؛

برایمان کاملا اثبات شده که خیلی از اوقات آقازاده ها و ژن-خوب ها حسابی در استخر رانت و پول و قدرت آب تنی میکنند؛

 

اما اگر بخواهیم عادلانه نگاه کنیم، همه ما (به عنوان اصلاح طلب و اصولگرا و  غیره) اگر پسوند مسلمان و عادل را پشت سرمان داشته باشیم، باید قاطعانه بگوییم "زهرا لاریجانی دختر صادق لاریجانی جاسوس نیست مگر اینکه در محکمه صالحه عادله جرمش اثبات شود".  آمدنیوز و سایر سایتها وشبکه ها و کانالهایی که این چند روزه روی جاسوسی زهرا لاریجانی مانور میدهند و سعی میکنند اسناد و اطلاعات ارائه دهند، در واقع صرفا دارند یک اتهام را مطرح میکنند. اتهامی که هنوز اثبات نشده است و مدرک متقنی هم برایش ارائه نشده است. طبق همه اصول فقهی و قانونی اصل بر برائت است و هیچکس از نظر قانون مجرم شناخته نمی شود، مگر اینکه جرم او در دادگاه صالح اثبات شود (اصل 37 قانون اساسی)  و هرکس پیش از اثبات جرم، دیگری را مجرم خطاب کند، خودش مجرم است. من به هیچ وجه دل خوشی از صادق لاریجانی ندارم و به نظرم اصلا و ابدا به درد جایگاهی که قرار گرفته نمیخورد اما دلیل نمیشود که در برابر دخترش از عدالت خارج شویم.

مشکل اصلی ما قوه قضاییه ماست که عادل نیست. کسی را به اتهام قتل یکماهه محاکمه میکند و حکم میدهد و حکم را قطعی میکند و حکمش را اجرا میکند اما سعید مرتضوی را از 88 تاحالا هنوز محاکمه نکرده! هرروز برای سید محمد خاتمی محدودیت ایجاد میکند و احمدی نژاد که چندین حکم قطعی دارد همچنان راست راست راه میرود و پست و سِمت میگیرد. اگر قوه قضاییه ما سالم و عادل و علوی بود، برای خودش هم بهتر بود.

 

کاش قوه تحت امر صادق لاریجانی اینقدر عادل و منصف بود که فرزند رییسش را عادلانه محاکمه کند و به این سیرک مسخره ای که چند هفته وقت کشور را تلف کرده پایان دهد.

 

 

۱ نظر ۱۹ مهر ۹۶ ، ۱۶:۰۳
شرف‌الدین

تصور کنید که عده خیلی زیادی از مردم جمع شده اند و دارند سخت کار میکنند تا برای زن و بچه شان پول دربیاورند. حتی میراث خانوادگی شان را فروخته اند تا کمک خرجی باشد برای هزینه های معیشتشان. اغلبشان مشکلات عمیقی دارند که شاید لازم باشد سالها کار کنند تا بتوانند هزینه رفع آنها را بپردازند. اما در کنار همین مردم سختکوش، عده معدودی سرمستانه نشسته اند و مشغولند به خوشگذرانی و لهو و لعب. اسب طمعشان افسار پاره کرده و دائما دنبال لذتهای شدید و جدید هستند. این خوشگذرانی ها و بدمستی کردن ها هزینه دارد اما آنها علیرغم اینکه خودشان اندکی کار انجام میدهند اما به اندازه پولی که برای تفریحاتشان لازم دارند نیست. این جماعت خوشگذران برای تامین هزینه های عیش و نوششان دستشان را در جیب کارگران زحمت کش میکنند و به راحتی پولی که آنها به سختی به دست آورده اند را میگیرند و خرج شکم و زیر شکمشان میکنند.

 

این داستان خیالی بالا چندان هم خیالی نیست. بلکه داستان زندگی ما و برخی فوتبالیستهاست. آنهایی که روی کول بقیه میخواهند راه صد ساله را یک شبه بروند. جوانهای کم سن و سالی که در بیست و چند سالگی ماشینهای چند صد میلیونی سوار میشوند و به ریش کارگران حقوق نگرفته میخندند.

بیننا و بین الله، چرا باید یک جوان (که متاسفانه گاهی شاهد هستیم که اولیات اخلاق را هم رعایت نمیکنند) بابت یک شغل (هرچقدر هم که سخت باشد) چندین برابر عالی رتبه ترین مقامات کشور و متخصص ترین دانشمندان مملکت دستمزد بگیرد؟ واقعا چرا باید در رسانه های رسمی کشور این افراد به عنوان الگو معرفی شوند و جزییات زندگی آنها در خبرگزاری ها رسانه ای شود؟

 

اصلا برویم عقب تر. ببنیم کلا فوتبال حرفه ای در کشور برای ما چه عواید و منافعی دارد و هزینه هایش چقدر است؟ منافع مادی و معنوی فوتبال حرفه ای را بگذاریم در یک کفه ترازو و هزینه های مادی و معنوی را بگذاریم در کفه دیگر. کدامیک سنگینی میکند؟ حتی میشود از منظر عدالت اجتماعی نگاه کرد: درآمد حاصل از فوتبال به جیب چند نفر میرود و هزینه هایش از جیب چندنفر پرداخت میشود؟ آیا اصلا بویی از عدالت اجتماعی از هزاران کیلومتری این فوتبال به مشام میرسد؟ تازه بحث فسادهای مالی گسترده و دلال بازی ها هم به کنار.

 

وقتی خرج فوتبال از بیت المال است و مدیران زحمتی برای کسب درآمد نکشیده اند، خاصه خرجی های حضرات هم گل میکند. برای برگزاری اردو به جای شهرهای داخلی، به سوییس میروند و راه به راه جشنهای بی مزه و بی فایده چند صد میلیونی برگزار میکنند. مسئولین و بازیکنان هر روز یک افتضاح خلق میکنند و از جیب مردم به نهادهای بین المللی جریمه پرداخت میکنند و به ریش مردم خنده که نه، قهقهه میزنند. میدانید اگر یک صدم همین هزینه ها برای ورزش همگانی صرف میشد، چقدر در سلامت جامعه و کاهش هزینه های درمانی و بیمه ای صرفه جویی میشد؟

 

القصه اینکه یا باید فوتبال حرفه ای با وضع موجود کاملا برچیده شود (که متاسفانه عملا نشدنی است) یا باید دست فوتبال را از جیب بیت المال درآورد و مانند هر کار تجاری دیگری به بخش خصوصی واگذار کرد تا سود و زیانش از جیب مالک باشد. اگر سود کرد که نوش جانش و اگر ضرر کرد بگردد و ریشه مشکل را پیدا کند و رفع کند.

 

۳ نظر ۱۶ مهر ۹۶ ، ۲۱:۳۲
شرف‌الدین


رهبر کره در جلسه فرماندهان ارتش کره شمالی گفت: زمان تسویه حساب نهایی با آمریکایی ها فرا رسیده است. همین جمله کافی بود تا پس از سال‌ها شبه جزیره کره درگیر ناآرامی شود اما این اولین بار نیست که در این شبه جزیره صدای طبل جنگ به گوش می رسد.

 با وقوع جنگ جهانی دوم و شکست ژاپن در این جنگ، نیروهای آمریکا و شوروی از جنوب و شمال وارد شبه جزیره کره شدند و آن را به اشغال خود درآوردند در روز ۲۷ دسامبر ۱۹۴۵ این سرزین طی یک قرارداد، ما بین آمریکا و شوروی به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم شد.

مدار ۳۸ درجه خط مرزی دو کشور اعلام شده و سازمان ملل آن را به رسمیت شناخت.

 شوروی در شمال یک چریک به نام کیم این سونگ و آمریکا یک فعال سیاسی در تبعید به نام سینگمان ری را در راس قدرت دو کره قرار دادند.

با آغاز دهه ۵۰ با افزایش تنش میان آمریکا و شوروی جنگی نیابتی میان دو کره شکل گرفت، هر چند آمار دقیقی از تلفات انسانی در این جنگ وجود ندارد اما کارشناسان بر این باورند بیش از ۱ میلیون نفر جان خود را از دست داده‌اند. در نهایت در سال ۱۹۵۳ پس از سه سال، قرارداد آتش بس میان دو کشور منعقد شد صلحی ناپایدار که تا به امروز هم باقیست.

 از منظر اقتصادی در دهه شصت و هفتاد اقتصاد دو کره با هم پیش می‌رفت اما در دهه ۹۰ رشد فزاینده اقتصادی در کره جنوبی و رکود و بحران در کره شمالی فاصله دو کشور را بیش از پیش ساخت.

با فروپاشی شوروی کره شمالی جدی ترین حامی خود را از دست داد و همین امر به منزوی شدن کره شمالی منجر شد.

هرچند که در رسانه‌ها از کره شمالی به عنوان یک دولت کمونیستی یاد می‌کنند اما این کشور ارتباط ایدئولوژیکی با کمونیزم ندارد و بیش از آنکه مارکسیست باشد دولت ناسیونال- سوسیالیست افراطی است. نوعی حکومت دفاع ملی که با بستن مرزها و افزایش قدرت نظامی سعی در حفظ قدرت خود دارد.
دولت کره شمالی نه از جنبش های ضدسرمایه داری حمایت می‌کند و نه به دنبال تشکیل جبهه ای علیه امپریالیسم است بلکه با دارا بودن بمب اتم و موشک های دوربرد و اجرای سیاست بازدارندگی و دیوار آهنین سعی در حفظ امنیت ملی خود دارد.

از زمان جدایی دو کره آمریکا همواره روابط خصمانه ای با پیونگ یانگ داشت و تحریم های بسیاری  را علیه آنان وضع کرد
در سال ۱۹۵۶ با نقض قرارداد آتش بس میان دو کره، آمریکا تصمیم گرفت تسلیحات هسته ای در خاک کره جنوبی مستقر کند متقابلا کره شمالی در مناطق مرزی تأسیسات عظیم نظامی ایجاد کرد تا در  صورت لزوم نیروهای کره جنوبی و آمریکا را مورد هدف قرار دهد.

در سال 1963 کره شمالی از شوروی درخواست کمک کرد تا بتواند به تکنولوژی و تسلیحات هسته ای دست پیداکند؛ اما این درخواست پذیرفته نشد مسکو تنها موافقت کرد که به برنامه صلح آمیز هسته ای پیونگ یانگ از جمله آموزش کارشناسان این کشور کمک کند.
در حالیکه کره شمالی در سال ۱۹۸۵ معاعهده ان پی تی را پذیرفت اما با فروپاشی شوروی و آنچه نقض معاهدات از سوی طرف‌ امریکایی نام گرفت همچنین حضور پررنگ آمریکایی ها در کره جنوبی، کیم جونگ ایل را برآن داشت تا به سمت دست یابی به تسلیحات هسته ای حرکت کند.

هرچند بسیاری فن آوری هسته ای کره شمالی را وارداتی و از شوروی می‌دانند اما نقش دانشمندان این کشور در دست یابی به سلاح هسته ای غیرقابل انکار است.

با آغاز قرن بیست و یکم به نظر می‌رسید کیم جونگ ایل خواهان تغییر رویه پیشین و شکستن انزوای خودخواسته است اما آزمایش هسته ای سال ۲۰۰۷ نشان داد کره شمالی در تمامی این سال‌ها به دنبال وقت کشی برای دست یابی به سلاح هسته ای بوده است.

با مرگ کیم جونگ ایل در سال ۲۰۱۱ جشن و پای کوبی در سئول شکل گرفت زیرا تصور می‌شد جانشین جوان او کیم جونگ اون که مدتی در مدرسه ای انگلیسی زبان در برن سوییس تحصیل کرده در سیاست‌های گذشته بازنگری کند اما در همان ابتدا دستورات وی مبنی بر برخورد شدیدتر با مخالفین و همچنین اعلام موضع شدید علیه کره جنوبی و دخالت های آمریکا در بحران شبه جزیره کره نشان داد که کیم جونگ اون رهبری نیست که غرب در انتظار آن بود.

 با روی کار آمدن دونالد ترامپ تحریم های جدیدی علیه پیونگ یانگ وضع شد اما حتی نطق جنجالی و تند رئیسجمهور آمریکا در مجمع عمومی سازمان ملل هم باعث نشد که کره شمالی تغییری در سیاست‌های خود نشان دهد. به گزارش ای بی سی نیوز ۷۰٪ مردم آمریکا کره شمالی را تهید جدی برای آمریکا می‌دانند و ۶۲٪ به ترامپ برای مدیریت این بحران اعتمادی ندارند.

وزیر امور خارجه کره شمالی با اشاره به حمله احتمالی آمریکا پس از تهدید های ترامپ گفت: ما به بمب افکن های آمریکا حتی خارج از مرز کره شلیک خواهیم کرد.

بحران در مدار ۳۸ درجه جدی و جدی‌تر می‌شود هرچند که عده‌ای احتمال یک رویارویی تمام‌عیار را میان آمریکا و کره شمالی می‌دهند اما سخنان وزیر امور خارجه نشان می‌دهد که سیاست بازدارندگی پیونگ یانگ هرچند شرایط خاص و بحرانی را برای مردم خویش به ارمغان آورده اما آنان را در برابر تهدید های آمریکا بیمه کرده است.  سرگی لاوروف در پاسخ به خبرنگاری در رابطه به حمله احتمالی و غافل گیر کننده آمریکا به کره شمالی گفت آمریکا به عراق حمله کرد، زیرا اطمینان کامل داشت این کشور هیچ سلاح کشتار جمعی ندارد، اما برای کره شمالی وضعیت متفاوت است و این کشور سلاح هسته ای در اختیار دارد و به همین دلیل آمریکا حمله نمی کند.

۲ نظر ۱۲ مهر ۹۶ ، ۲۳:۴۲
محی الدین

مدتی است که به دنیا از دریچه چشم یک اسکیمو نگاه می‌کنم. وقتی با پدیده‌ای روبرو می شوم از خودم می‌پرسم اگر یک اسکیمو  بودی یا سرخ پوستی که هزار سال پیش درمیان شایان ها زندگی می‌کرد، این موضوع برای تو معنی دار بود؟ و آیا اصلا اهمیتی داشت؟ وقتی اینطور به قضایا نگاه کنید پدیده ها انسانی‌تر می شوند و به ویژه فرقه گرایی ها رنگ می‌بازند. بیایید با همین نگاه به حادثه عاشورا نگاه کنیم و بپرسیم برای منِ اسکیمو کشته شدن یک انسان به همراه یاران و خانواده اش چه اهمیت و معنایی دارد؟ من به عنوان یک اسکیمو می پرسم: هزاران بار در طول تاریخ چنین اتفاقی افتاده است و بلکه بسیار وحشیانه تر و ظالمانه‌تر. چرا برای آنها دسته راه نمی‌اندازید؟

 

 البته ممکن است اسکیموی تحصیل کرده ای باشم و این را هم بپرسم که اگر ارزش حسین (ع) را در قیام می‌دانیم، در دوران اموی و عباسی قیام کننده کم نبوده است. نمی‌گویم چرا برای عبدالله ابن حنظله و بابک خرمدین و مختار عزاداری نمی‌کنید، اما می پرسم اگر ارزش به قیام است چرا برای زید بن علی و فرزندان او و فرزندان امام حسن عزاداری نمی‌کنید؟ به علاوه مگر خود شما مسلمان ها حکم قیام کننده علیه حاکم مسلمان را کشته شدن نمی‌دانید؟

 

واقعیت این است که باید از اینها فراتر رویم وگرنه امام حسین (ع) چیزی برای عرضه ندارد که دیگران عرضه نکرده باشند. وقتی از نگاه این اسکیمو که احتمالا مشغول شکار فوک می باشد به داستان نگاه کنیم از خودمان می‌پرسیم عده ای سالها پیش کشته شده اند، خدا رحمتشان کند اما اینها به من که امروز زندگی می‌کنم چه ربطی دارد و چرا من باید وقت و سرمایه ام را صرف زنده نگه داشتن یاد کسانی کنم که دیگر در این دنیا نیستند و طبیعتا نیازی به این چیزها ندارند؟ واقعا حسین (ع) برای ما و مسائل بی شمارمان چه حرفی دارد؟ قیام حسین بن علی (ع) حرکت مهمی است اما بی نظیر نیست. ارزشمند بودن حسین بن علی و هر انسان دیگری در گرو تاثیر مثبتی است که می تواند بر زندگی من و دیگر انسان ها داشته باشد.

 

مهم این است که بفهمیم آرمان حسین(ع) در طول زندگی اش (و نه صرفا در بازه زمانی محدود قیام کربلا) چه بود و آیا این آرمان ها امروز دردی از ما دوا می کنند یا نه. چه در رابطه با امام حسین(ع) و چه در رابطه با دیگر ائمه(ع) باید همین سوال را پرسید. به نظر می رسد دلیل اینکه ائمه تاثیری بر زندگی مردم ندارند وهمین عزاداری عاشورا تا این حد بی معنی و بی ثمر شده است، بی پاسخ ماندن همین سوال است. هر وقت طوری به این سوال جواب داده شد که یک اسکیمو بهروزی خود را در گرو پیام حسین ابن علی (ع) دید می‌توان شاهد تاثیرات مثبت این همه سرمایه‌ای بود که در ایام دهه عاشورا هزینه می‌شود.

۳ نظر ۰۹ مهر ۹۶ ، ۱۲:۵۲
سراج الدین

کردهای جدایی طلب خود را بزرگترین ملت بدون سرزمین می دانند آنان با اشاره به نسل کشی انفال در زمان صدام، سیاست های نژادپرستانه اردوغان و همین طور جنایات داعش علیه کردها را دلیلی برای تشکیل دولت مستقل در شمال عراق می دانند بارزانی معتقد است اگر مستقل شویم می توانیم امنیت و رفاه را برای مردم کردستان به ارمغان بیاوریم از این رو طبق اخبار غیر رسمی ۸۸% مردم به استقلال از عراق رای مثبت می دهند
 اما آیا امنیت، رفاه و آسایش مردم کردستان عراق پس از سختی‌های بسیار راهی است که بارزانی مقابل آنان قرار داده است؟
مسعود بارزانی که هفتاد و یک سال پیش در مهاباد به دنیا آمد از سال‌ها پیش سودای ریاست بر کردستان را داشته و برای تحقق رؤیای خود حاضر است هر گونه هزینه‌ ای را بر مردم کردستان تحمیل کند از این رو قبل از برگزاری رفراندوم برای دولت عراق و ترکیه خط و نشان می‌کشد و به صراحت می‌گوید برای حفظ کرکوک از گزینه نظامی استفاده می کنیم، این مساله نشان می‌دهد که او
  به عواقب تصمیمات خود کاملاً آگاه است.

شرایط جغرافیایی کردستان عراق نشان می‌دهد راه سعادتی که بارزانی به مردم کردستان نشان می دهد آنان را به منزلگاه مقصود نمی رساند، زیرا کردستان عراق میان چهار کشور عراق، ایران، ترکیه و سوریه قرار گرفته و هیچ دسترسی به آب‌های آزاد ندارد.
 با توجه به مخالفت صریح و قاطعانه این چهار کشور با استقلال کردستان، بارزانی نه تنها در صادرات نفت شمال بلکه در واردات کالاهای ضروری
هم دچار مشکل خواهد شد و بدیهی است که هزینه آن را مردم کردستان عراق می پردازند

 چرا بارزانی ۲۵ سپتامبر ۲۰۱۷ را برای بلندپروازی های خود انتخاب کرد؟

اختلافات سیاسی میان حزب الدعوه و حکیم با جریان مقتدی صدر و همچنین درگیری فرسایشی ارتش عراق با نیروهای داعش، عزم بارزانی را برای جدایی کردستان عراق جزم کرده زیرا به زعم او بغداد در شکننده ترین حالت سیاسی و نظامی خود به سر می‌برد
 
 بارزانی که با کمک ارتش عراق و حشدالشعبی خطر داعش را از اربیل و کرکوک دور کرد می‌خواهد پیش از آنکه ارتش و نیروهای حشدالشعبی مناطق باقیمانده را از داعش پس بگیرند کار استقلال را تمام کند اما به نظر می‌رسد با وجود شرایط خاص سیاسی و نظامی عراق واکنش بغداد به اربیل متفاوت با تحلیل بارزانی باشد
 زیرا واکنش‌های شخصیت‌های تراز اول و نخبگان سیاسی عراق نشان می‌دهد با وجود همه اختلافات با استقلال کردستان مخالف اند، همچنین ارتش عراق و نیروهای حشدالشعبی امروز نسبت به گذشته تجربه بیشتری کسب کرده و با آزادسازی موصل و پیروزی های اخیر روحیه بهتری دارند ضمن اینکه در صورت لزوم برای رویارویی نظامی با پیشمرگ های  کرد از حمایت همه کشورهای همسایه برخوردارند

با وجود چنین شرایطی بارزانی به چه چیز امید دارد؟

 اسراییل تنها حامی جدی استقلال کردستان است طرفداران حزب اتحاد میهنی در راهپیمایی های خود برای حمایت از رفراندوم، پرچم اسراییل را حمل می‌کنند. اسراییل پیش از این ماجرا هم در دهه شصت و هفتاد میلادی برای تضعیف ناسیونالیزم عرب از کرد ها حمایت کرده بود سلاح و پول‌های اسراییل که از طریق شاه ایران به کردها  می‌رسید بغداد را متوجه اربیل می‌کرد تا نتواند با جبهه ناسیونالیزم عربی علیه اسراییل همراهی کند.
بارزانی امیدوار است ضمن دریافت حمایت های مالی و نظامی از طرف تل اویو، از لابی های اسراییل در مجامع بین‌المللی برای اعمال فشار به دولت عراق و جلب حمایت آمریکا و کشورهای اروپایی استفاده کند
همچنین اربیل امیدوار است که  از قدرت رسانه‌ ای اسراییل در جهت جلب نظر افکار عمومی مردم، جهانیان را متوجه خود کند.
با تغییر شرایط منطقه پس از انقلاب اسلامی دیگر شرایط ترانزیت سلاح از اسراییل به کردستان عراق وجود نداشته و حتی ترکیه نیز که اخیرا
 روابط خود را با اسراییل ترمیم کرده هرگز اجازه واردات سلاح و حتی کالاهای دیگر را به شمال عراق نخواهد داد.

 سیاست اعمال فشار به بغداد نیز تاکنون  با شکست مواجه بوده زیرا نتانیاهو نه تنها نتوانست جبهه ای در حمایت از بارزانی تشکیل دهد بلکه مخالفت ترامپ با برگزاری رفراندوم و درخواست برای به تعویق انداختن آن نشان داد که اسراییل متحد قدیمی و سنتی خود را نیز نتوانسته با خود همراه کند.

 با شرایط موجود  به نظر می‌رسد استقلال کردستان عراق برای کرد ها نه تنها رویایی قابل تحقق بلکه کابوسی دهشتناک خواهد شد
 هزینه ای سنگین که مردم به بهای بلندپروازی سیاست مداران شان پرداخت می کنند.

۵ نظر ۰۵ مهر ۹۶ ، ۱۳:۲۹
محی الدین

آدام اسمیت که به عنوان بنیان گذار علم اقتصاد شناخته میشود، نظریه مشهوری دارد به نام "دستان نامرئی". اسمیت خودش اشاره مستقیمی به قانون عرضه و تقاضا نداشت اما آیندگان از نظریه اسمیت استفاده کردند و گفتند که عرضه و تقاضا میتوانند طی یک فرایند تعاملی به تعادل برسند. خریدار از طریق تقاضا به فروشنده تفهیم میکند که چه چیزی میخواهد که او همان را تولید کند.

 

اوایل تاسیس دانشگاه در ایران، فقط دانشگاه دولتی بود و رفته رفته به تعداد دانشگاه های دولتی افزوده شد. بعد از انقلاب این احساس به وجود آمد که تعداد داوطلبین ورود به دانشگاه، بیش از ظرفیت دانشگاه های دولتی است و از سوی دیگر دولت آنقدر بودجه ندارد که بخواهد برای تمام متقاضیان امکان تحصیلات رایگان فراهم کند. به ابتکار مرحوم هاشمی دانشگاه آزاد تاسیس شد. از آنجا که داوطلبین همگی امکان مهاجرت تحصیلی به تهران و شهرهای بزرگ را نداشتند و ترجیح میدادند در شهرهای خود ادامه تحصیل دهند، کم کم شعب دانشگاه آزاد به داخل شهرهای کوچکتر کشیده شد.

برخی افراد (که اغلبشان کارمند بودند) علاقه مند به ادامه تحصیلات و اخذ مدرک شدند ولی نمیتوانستند کارشان را رها کنند. نظام آموزش عالی برای این نیاز جدید اقدام به تاسیس دانشگاه های پیام نور کرد تا کلاسها روزهای پنجشنبه و جمعه تشکیل شود و کارمندان هم بتوانند شرکت کنند.

برخی عزیزان که در طول هفته شدید کار میکردند و نمیتوانستند آخر هفته دل از خانواده جدا کنند و به دانشگاه بروند، اعلام کردند که حتی آخر هفته هم نمیخواهند به دانشگاه بروند اما خواهان مدرک دانشگاهی هستند. آموزش عالی هم سریع اقدام به پاسخگویی کرده و دانشگاه هایی غیرحضوری تاسیس کرد تا این نیاز عزیران نیز برطرف شود.

برخی عزیزان حتی حوصله شرکت در کنکور را نداشتند و از کیک و ساندیس جلسه کنکور هم گذشتند و آموزش عالی در جواب این فداکاری دانشگاه های بدون کنکور را راه اندازی کرد.

چندی بعد برخی دوستان (که اغلب هم مدیران دولتی بودند و جیبهایشان پر از پول) اعلام کردند که ما نمیتوانیم در دانشگاه دولتی قبول شویم و از سوی دیگر یک "آقای دکتر" هم در ابتدای اسممان احتیاج داریم اما خب نمیشود که کارمند زیر دست ما از دانشگاه خوش نام دولتی مدرک گرفته باشد و ما از دانشگاه آزاد و پیام نور و علمی کاربردی. باز هم نظام آموزش عالی به پاسخگویی این نیاز بازار پرداخت و پردیسهایی در دانشگاه های دولتی ایجاد کرد که دانشجوی عزیز با پرداخت حدود 80 میلیون تومان مدرک دکتری اش را بگیرد و بالای مدرک هم عنوان "دانشگاه تهران" و "دانشگاه شهید بهشتی" و غیره درج شده باشد.

 

و ظاهرا این قصه پر غصه عرضه و تقاضا در نظام آموزش عالی ادامه دارد. آموزش عالی ایران به هر ناز و نیاز بازار پر حرارت مدرک گرایی پاسخ میدهد و نتیجه آن میشود عده ای مدرک به دست متوقع بی سواد که نه استاد با سواد دیده اند و نه درس درست و حسابی خوانده اند و نه حتی پایان نامه ها و رساله هایشان را خودشان نوشته اند. اینها با با عناوین پر طمطراق دنبال یک پست و سِمت عالی میگردند و کوچکی نکرده دنبال بزرگی کردن هستند.

مشکل دیگر این اینجاست که آموزش عالی ما نه بر اساس نیاز کشور، که بر اساس ذائقه مردم دانشجو جذب کرده. به عبارت دیگر آموزش عالی فارغ از اینکه بیاندیشد که در حال حاضر کشور به چه حرفه ها و مشاغلی نیاز دارد، صرفا روی تقاضای اجتماعی تمرکز کرده و رشته های محبوب را در دسترس متقاضیان قرار داده. متقاضیانی که بعد از فارغ التحصیلی طبیعتا شغلی ندارند و تبدیل میشوند به پرمدعاهای بیکار  همیشه ناراضی و ناراحت.

بهتر بود به جای این همه ریخت و پاش در آموزش عالی، بپردازیم به آن تعداد کثیر بازماندگان از تحصیلات ابتدایی. پژوهشهایی که در مورد سرمایه انسانی و اقتصاد آموزش و پرورش انجام شده بیان کننده این است که آنچه در رشد اقتصادی تاثیر دارد، آموزشهای ابتدایی است.  آموزشهای دانشگاهی بیشتر برای خود شخص بازده دارد و نه اجتماع.

النهایه برای بهتر شدن اوضاع کشور چاره ای نیست جز برخورد عقلانی با تب شدید مدرک گرایی و تمرکز و هدایت سرمایه ها به خیل کثیر بازماندگان از تحصیلات ابتدایی

 

۳ نظر ۰۳ مهر ۹۶ ، ۰۰:۴۶
شرف‌الدین