الدین

"الدین" در ابتدا یک وبلاگ گروهی بود. بعد از فیلتر شدن، یکی از نویسندگانش آن را با آدرس جدید در بلاگفا ادامه داد. این وبلاگ مجددا در فروردین 95 گروهی شد و به "بیان" مهاجرت کرد. بخشی از مطالب وبلاگ قبلی نیز به اینجا منتقل شد.
وجه تسمیه "الدین" این است که انتهای نام مستعار تمام نویسندگان "الدین" دارد. لذا نه این وبلاگ تنها به مقوله دین خواهد پرداخت و نه خدای نکرده نویسندگان ادعا میکنند نورانیت و شرافتی برای دین به ارمغان آورده اند

آدرس کانال تلگرامی:
https://telegram.me/aldin_blog_ir

۸۸ مطلب توسط «سراج الدین» ثبت شده است

کافی است یک ساعت از وقت خود را صرف گردش در شبکه های اجتماعی کنید تا متوجه شوید عرصه عمومی فرهنگ ما پر شده است از افسانه هایی که انسان را تشویق می کنند تمام سرمایه ها و تلاش خود را صرف کسب پول و شهرت کند. افسانه هایی مانند این که " برای دست یافتن به هدف کافی است آن را تصور کنی"، " همه چیز فقط به خودت بستگی دارد"، "اگر تلاش کنی به هرچه میخواهی خواهی رسید" و هزار افسانه بی اساس دیگر.

 

و نکته مهم این است که این افسانه ها هدف را هم تعریف می کنند. هدف همیشه ثروت است و نفوذ اجتماعی. و بعد ارزشها و هنجارهایی را برای شما تعیین می کند. می گویند موفقیت یعنی پول و شهرت، پس فقط با انسان های موفق (بخوانید پولدار و بانفوذ) معاشرت کن، در هر دوراهی فقط به این فکرکن که کدام به موفقیت میرسد (لازم است تاکید کنم که منظورشان پول و قدرت است؟). برای رسیدن به اینها سخت تلاش کن و همه چیز را فراموش کن، لباس گران بپوش، برای خودت کلاس بگذار، دیر سر قرار برو، دیر سلام کن، مراقب باش کسی کوچکترین جسارتی به تو نکند و اگر کرد از خجالتش دربیا و هزار آموزه پست و رنج آور دیگر.

 

در کنار این بلندگوهای مبتذل که جز افزایش درد و رنج برای انسان ها ثمر دیگری ندارند هیچ رقیبی وجود ندارد که دست انسان ها را بگیرد و بگوید اگر تو رنج میکشی دلیلش فقط نداشتن پول و ثروت نیست. فریب این فروشندگان و دلالان خوشبختی را نخور. اتفاقا مهمترین دلیل رنج تو همین افسانه ها هستند. روایت من از زندگی اصیل را هم بشنو.

 

در طول تاریخ همیشه انسان هایی بوده اند که دست بشر را گرفته اند و برای او از معنویت گفته اند. در جوامع ما پیامبران، عرفا و مبلغان دینی نماد این انسان ها هستند.

 

اما هزار افسوس که روحانیت ما آنچنان سرگرم نگهبانی از ظواهر دین است که اساسا معنویت را فراموش کرده. اخلاق را که از بنیان کنار گذاشته است. ناراحت کننده تر این است که در کشور ما برای نسل جوان روحانیت علاوه بر آن ظاهرگرایی، حفظ و تقویت اسلام سیاسی به  اولین اولویت و نگرانی تبدیل شده است.

 

این روحانیت جوان حتی وقتی درگیر یک عمل کاملا اخلاقی و انسانی مانند کمک به بیماران کرونایی است هم نمی تواند از سیاسی بودن فارغ شود و سریعا نامه می نویسد که ما را به اروپا و آمریکا اعزام کنید تا به بیماران آنجا هم کمک کنیم.

 

در کنار روحانیت روشنفکران ما نیز همه تلاش ذهنی خود را بر نقد حکومت و نهاد دین متمرکز کرده اند و جز تعداد انگشت شماری از آنها معنویت و دغدغه های اصیل انسانی را کاملا فراموش کرده اند. مردم ما در یکی از دینی ترین حکومت های جهان از لحاظ معنوی و اخلاقی یتیم شده اند.

 

عرصه فرهنگی کشور آنچنان عرصه حکمرانی دلالان موفقیت شده است که گاهی احساس میکنم حتی روحانیت و روشنفکران و به ویژه قشر دانشگاهی ما هم پیرو همین فضا شده اند.

 


 

۰ نظر ۲۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۹:۴۱
سراج الدین

روز یک شنبه استاد رضا بابایی ادیب، نویسنده، و روشنفکر دینی پس تحمل رنج سرطان دنیای پر درد ما را ترک کرد. من در سالهای آخر عمر ایشان این افتخار را پیدا کردم که چندین بار مهمان ایشان باشم و علاوه بر نوشته ها و کتابهایشان از صحبت هایی که در جلسات خصوصی تر داشتند نیز استفاده کنم.

بنابر آنچه که من از ایشان دیدم اگر از من بپرسند مهمترین ویژگی رضا بابایی چه بود جواب من یک کلمه است: شجاعت.

 

رضا بابایی در مرحله ای از زندگی اش تصمیم گرفت سقف معیشت را از ستون اعتقادش بردارد و در نتیجه این تصمیم بسیاری از فرصت های شغلی را از دست داد و مبتلا به سختی های بسیاری شد. بابایی خود را با شجاعت در سختی های معیشتی انداخت تا بتواند در عرصه مهمتر و بزرگتری با شجاعت بیشتری حرکت کند؛ عرصه اندیشه. 

 

شجاعت بابایی در تفکر و تیزهوشی اش در تحلیل چنان بود که هر بار پای صحبتش می نشستم نه تنها شگفت زده می شدم که به خود میگفتم هیچ دینداری حتی جرئت فکر کردن  به این موضوعات را ندارد چه برسد به اینکه چنین نتایج هول انگیزی را با این جسارت بیان کند.

 

بابایی در خصوص قرآن، وحی، عصمت پیامبر و امامان به نتایجی رسیده بود که من بعید می دانم در آینده نزدیک بشود آنها را مطرح کند. البته امیدوارم آنها را جایی ضبط کرده باشد تا روزی منتشر شوند. معتقد بود مسلمان ها اجازه پژوهش های جدی در خصوص قرآن را نداده اند که اگر داده بودند خیلی چیزها تغییر می کرد.

می گفت بدترین راه ارتباط خدا با بنده ارتباط مکتوب است. خدا به دل همه وحی می کند و همیشه پیامبرانی در اطراف ما هستند مثل همین صادق هدایت.

 

من هیچ شباهتی بین آنچه رضا بابایی این اواخر می گفت و آنچه پیشتر در کتاب های مانند"نگاهی به اعجاز بیانی قرآن"، "محمد (ص)، برگزیده خدا"، "پیشوای مومنان" و … نوشته بود نمی دیدم.

 

او به قول خودش معلمی کاهنده بود؛ می گفت: :معلمان کاهنده غلط‌ها را نشان می‌دهند، بر خطاها انگشت می‌گذارند، جان‌های انباری را سبک‌بار و رودخانۀ جامعه را لایروبی می‌کنند. بابایی پیامبر وار کاهنده ی وزر و وبال بود.

 

 می گفت دین باید برای دغدغه ها و مسائل ما انسان ها راه حلی داشته باشد نه اینکه خودش دغدغه ای بشود که بخواهیم همه زندگی مان را صرف حمایت از آن کنیم. دین باید در خدمت ما باشد نه برعکس. می گفت بسیاری از این دغدغه های ما دغدغه های انسانی نیستند. اگر شما در آن سوی دنیا بودید در کل عمرتان حتی یکبار به این موضوعات فکر نمی کردید.

 

بابایی از آن آدمهایی نبود که حقیقت را به نفع باورهایش خم کند. نمی گفت چون در فلان جا، فلانی اینطور گفته است پس همین است و بس و بعد همه چیز را طوری تفسیر کند که با آن گزاره هماهنگ باشند. او از رد کردن هیچ گزاره و آموزه ای ابا نداشت و در این راه دلیری شگفت انگیزی نشان می داد.

 

می گفت در مرحله ای از زندگی هستم که می دانم چه چیزهایی اشتباه هستند اما نمی توانم بگویم چه چیزی درست است. با این حال آنطور که خودش می گفت فقط کاهنده نبود. افزایندگی هم می کرد. اگرچه با جسارتی متهورانه فقه را غیر اخلاقی می دانست و با آن سرناسازگاری داشت و معتقد بود باید آن را به کل دور انداخت و از آن راحت شد، اما عمیقا معنویت گرا بود و دلباخته تصوف.

 

آخرین باری که پیشش رفتیم از او پرسیدم منظورتان از معنویت چیست گفت تعریفش سخت است، اینکه بدانیم معنایی اسرار آمیز در پس این جهان هست و جهان به سمتی خاص حرکت می کند… . می گفت اندیشه من در خصوص معنویت هنوز به انساجم لازم نرسیده است. به او گفتم کاهندگی بس است. برای ما از این معنویت بیشتر بگو. گفت حتما. فصل پنجم کتاب دیانت و عقلانیت مربوط به همین جنبه فزاینده اوست اما ناگفته بسیار دارد.

 

با این حال تقدیر این بود که رضا بابایی در ۵۶ سالگی و در دوره ای که در حال تبدیل شدن به معلمی فزاینده بود و می رفت که اندیشه اش کاملا شکوفا شود ما را ترک کند. امروز من مانده ام و سوالاتی بسیار که نمی دانم از که می توانم بپرسم. آیا شهر ما دیگر سواری دارد که مانند او شیفته حقیقت باشد؟

 

کانال وبلاگ الدین این افتخار را داشت که رضا بابایی از ابتدا عضو آن باشد، مطالبش را بخواند و به دفعات بازخورد دهد. ایشان یادداشت زنده باد مشروطه را نیز برای کانال الدین نوشتند که در سالگرد مشروطه منتشر شد.
 

۰ نظر ۱۹ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۵۹
سراج الدین

یستیان بوبن در کتاب رفیق اعلا جمله ای را به قدیس فرانچسکو آسیزی نسبت می دهد که معنای آن اگرچه در نگاه اول غریب و دور از ذهن است اما کاملا با واقعیت منطبق است. فرانچسکو آسیزی می گوید از ستیز پرهیز کن چرا که با هرچیزی ستیز کنی همانند آن می شوی.

 

چه به تجربه شخصی خود نگاه کنید و چه به تجربه های تاریخی متوجه می شوید که ستیز با یک پدیده بهترین راه برای تبدیل شدن به نسخه ای پیشرفته تر از همان پدیده است.

 

داستان فعالان قومی آذری زبان که به درستی بر حق مسلم و قانونی آموزش زبان مادری و لزوم حذف تبعیض در حفظ آن تاکید می کنند رفته رفته در حال تبدیل شدن به نمونه دیگری از کسانی است که با چیزی مخالفت می کنند اما به بدتر از آن تبدیل می شوند.

 

نویسنده این یادداشت به عنوان یک ترک زبان از اینکه جریان پان ترکیسم آذربایجان درحال تبدیل شدن به فرقه ای نژادپرست و خشن است نگران است. اگر فعالیت برخی حسابهای کاربری در توییتر و اینستاگرام را مبانی قضاوت در خصوص روند این جریان قرار دهیم باید اعتراف کنیم با جریانی روبرو هستیم که اگرچه مدعی است با برتری فارس ها مقابله می کند اما ترک را برتر از همه اقوام عالم می داند. معتقد است ترک ها اگر به هر موفقیت و مزیتی رسیده اند به دلیل شایستگی ذاتی آنها بوده است اما اگر در موضوعی رتبه دوم را دارند در حق آنها تبعیض شده.

 

این دسته از پان ترک ها که فعالیت بسیار چشم گیری در فضای مجازی دارند و در چشم مابقی مردم ایران خود را نماینده تمام مردم ترک زبان ایران نشان می دهند، اگرچه مدعی تلاش برای پیشرفت آذربایجان و حذف تبعیض علیه آن هستند اما محرومیت استان های جنوبی ( که اتفاقا بیشتر ساکنین آنها فارس هستند)، برایشان نه تنها هیچ اهمیتی ندارد که اتفاقا پدیده ای طبیعی است و نباید با آن مخالفت کرد. پان ترک ها در حال حرکت به سمتی هستند که هیچ نقطه اشتراکی بین خود و دیگر مردمان ایران نبینند و اصلا نفس تبعیض برای آنها اهمیتی نداشته باشد.

 

به نظر می رسد این گروه هیچ مشکلی با تبعیض علیه کردها و بلوچ ها که اتفاقا تبعیضی کاملا عینی و ملموس و فراتر از موضوع آموزش زبان مادری است ندارند و حتی در شبکه های اجتماعی از سرکوب آنها حمایت می کنند. آنها به وضوح تنفر خود را از کرد ها به نمایش می گذارند که اصرار شهردار ارومیه بر ترکی صحبت کردن در جلسه ای که نماینده شورای شهر کرد زبان حضور دارد نمونه ای از آن است.

 

نکته آخر اینکه نژادپرست ها در همه دنیا خود را مظلوم و مورد تبعیض می بینند. حتی سفید پوست های آمریکایی نیز متوجه نژادپرستیشان نیستند بلکه خود را افراد صاحب حقی می دانند که حقوق آنها را مهاجرین تضییع کرده اند. جریان پان ترکسیم آذربایجان که قصد داشت به تبعیض های قومی خاتمه دهد خود در حال تبدیل شدن به جربانی نژاد پرست و خشن است که متاسفانه دیگر با تبعیض هیچ مشکلی ندارد و بنیان آن نه بر حقوق بشر که بر تنفر بنا شده است.

۲ نظر ۲۷ مرداد ۹۸ ، ۰۱:۰۶
سراج الدین

دخترک زیبای بلوچ به سمت هوتگ می رود تا دبه پلاستیکی اش را از آبی که در طول فصل بارش در آن جمع شده و در تابستان تنها منبع تامین آب روستاست پر کند. وقتی که ظرفش را داخل آب می کند ناگهان تمساحی از درون آب جست میزند و دستش را از بازو گاز میگیرد. بچه های دیگر به تمساح حمله می کنند و بزرگتر ها از راه می رسند. پس از تلاش بسیار تمساح راضی به رها کردن شکارش می شود اما دختر ده ساله اگرچه نجات پیدا می کند اما دستش را از دست می دهد.

 

خبر این حادثه وحشتناک به صورت محدود در برخی سایتها و شبکه های اجتماعی منتشر می شود و داستان به سرعت تمام می شود.

 

چرا جامعه ما کمترین واکنشی به این اتفاق غم انگیز نشان نمی دهد؟ دلیلش ساده است. در روستای حوا کمتر کسی تلفن هوشمند دارد و اگر هم داشته باشد دسترسی چندانی به اینترنت و شبکه های اجتماعی ندارند. اما حتی اگر همه این دسترسی ها وجود داشت نیز اتفاق مهمی نمی افتاد. 

 

در جامعه سیاست زده ایران گروه های مذهبی و محافظه کاران اگر موضوعی به ظواهر دین مربوط نباشد و یا نتوانند از آن برای حمله به جناح سیاسی مخالف استفاده کنند اصلا به سراغش نمی روند. جناح مقابل نیز از اصلاح طلب معتقد به نظام گرفته تا اپوزوسیون برانداز خارج از کشور دارای اولویت های خودشان هستند. مخالفت با حجاب اجباری، مبارزه با گشت ارشاد، ورود زنان به ورزشگاه، آزاد شدن خوانندگی زنان و موضوعاتی از این دست آنقدر فضای رسانه ای آنها را پر کرده است که اصلا جایی برای حوا و بی عدالتی و محرومیت گسترده ای که منجر به قطع دست او می شود باقی نمی ماند.

 

موضوع محدود به اینها نیست. از میان نفرات برتر کنکور امسال هیچ کدام در مدارس دولتی درس نخوانده بودند. به تازگی معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش اعلام کرد 141 هزار کودک از تحصیل جامانده اند. این 141 هزار کودک کجا هستند؟ آمارهای یونسکو نشان می دهد که 2 درصد از جوانان زیر 24 سال ایران در بی سوادی مطلق به سر می برند و 11.6 میلیون نفر همچنان بی سواد هستند. 400 مدرسه خشت و گلی در ایران وجود دارد که فقط 200 مورد از آنها در استان سیستان و بلوچستان است. اینها فقط تعدادی از خبرهای هولناکی است که تنها در حوزه آموزش و پرورش در بازه یک ماه گذشته منتشر شده است اما خبرهایی از این دست که نشان دهنده بی عدالتی، فاصله طبقاتی، محرومیت و شانه خالی کردن حاکمیت از انجام وظایفش هستند، چه در حوزه آموزش باشند و چه مربوط به بی کارشدن و حقوق نگرفتن کارگران یا خصوصی سازی درمان و افزایش هزینه های آن چندان حساسیت کسی را تحریک نمی کند. این ها در فهرست اولویت های اقشاری که قدرت و ثروت دارند قرار ندارد.

 

دوست دارم بدانم آیا پدر حوا پولی برای درمان او داشت؟ بیمارستان تا رسیدن پول، درمان کودک را آغاز کردیا نه؟ آیا پدرش بیمه بود؟ چطور می خواهند هزینه های سنگین درمان او را تامین کنند؟ آینده حوا چه می شود؟ حواهای جامعه ما صدایی ندارند و کسی علاقه ای به شنیدن صدای آنها ندارد. آنها فراموش شده اند. مانند مردگان.

۱ نظر ۲۳ مرداد ۹۸ ، ۰۰:۱۵
سراج الدین

اگر حتی یکبار با کسانی که سرسختانه با هر گونه تعاملی با آمریکا مخالفت می کنند گفتگو کرده باشید قطعا شنیده اید که ابتدا به کودتای 28 مرداد اشاره می کنند و سپس تاریخچه دشمنی آمریکا با ایران را مرور می کنند. البته اگر به آنها بگویید که روسیه جنایت های به مراتب بیشتری انجام داده اند می گویند: قبول، اما او امروز دوست ماست ولی جمهوری اسلامی  به لحاظ عقیدتی و ایدئولوژیک با آمریکا اختلافاتی دارد که هرگز قابل حل نیست.

 

اما حقیقتا منظور از اختلافات ایدئولوژیک چیست؟ آمریکا به عنوان نماد و سمبل نظام سرمایه داری شناخته می شود. نظامی که در آن به لحاظ اقتصادی همه چیز به دست بازار آزاد سپرده می شود و دولت با شانه خالی کردن از هر وظیفه ای (تامین فرصت های برابر در آموزش، درمان، اشتغال و ... ) خود را تنها پاسدار سرمایه ها می داند. به علاوه سرمایه داری رادیکال بر کاهش مالیات ثروتمندان با هدف تشویق آنها به سرمایه گذاری و تولید بیشتر تاکید می کند.

 

اگر همین چند جمله ساده را برای توصیف نظام آمریکا بپذیریم حقیقتا این سوال مطرح می شود که کشوری مانند ایران که تمامی جناح های سیاسی آن بر خصوصی سازی در تمامی حوزه ها و به ویژه درمان و آموزش تاکید می کنند، از تشکیل سندیکاهای مستقل کارگری جلوگیری می کنند، با سرکوب اعتراضات کارگران همراهی نشان می دهند، از هر نوع تشکل یافتگی جامعه ممانعت می کنند و مسئولینش به صراحت می گویند وظیفه دولت راه سازی و خانه سازی نیست و اینها باید توسط خود مردم انجام شود (بخوانید بخش خصوصی بسازد و مردم پولش را بدون حمایت دولت بدهند)، چگونه می تواند با ایدئولوژی سرمایه داری آمریکا مشکل داشته باشد. اگر کشورهایی مانند کوبا و کره شمالی با آمریکا مخالفت می کنند و دلیل آن را ضدیت با سرمایه داری عنوان می کنند در عمل نیز از سرمایه داری دوری می کنند و حداقل تحصیل و درمان رایگان را برای همه مردم فراهم می کنند.

 

در آمریکا هستند سیاستمداران مهم و تاثیرگذاری مانند برنی سندرز یا الیزابت وارن که با حمایت از درمان و آموزش رایگان و همچنین تشکیل تشکلات کارگری برای افزایش حداقل درآمد و تامین حقوق کارگران، چرخ دنده های خشن نظام سرمایه داری را به نفع طبقات پایین کُند می کنند و سعی می کنند با افزایش مالیات اقشار پردرآمد منابع لازم برای برنامه های حمایتی خود را تامین کنند. اما در ایران حتی یک چهره شناخته شده سیاسی به این موضوعات اشاره نمی کند و اگر از چند رفتار پوپولیستی و ابراز همدردی ظاهری با محرومین بگذریم ( که برخی حتی زحمت همین نمایش را هم به خود نمی دهند) همه در خصوصی سازی (بخوانید خودمانی سازی) و رها کردن مردم همداستان هستند. جالب تر اینکه در ایران صاحبان مشاغل و سازمان های ثروتمند (مانند آستان قدس، پزشکان، بازرگانان، صاحبان املاک و خانه های خالی و ...) اصلا مالیات نمی دهند و دولت نیز حتی در شرایط سخت اقتصادی و کسری بودجه شدیدی که گرفتار آن است تمایلی به اخذ مالیات از آنها نشان نمی دهند.

 

با کمی دقت در رفتار گروه های سیاسی مختلف به خوبی متوجه می شویم که در ایران اگر اختلاف نظری وجود دارد بر سر تقسیم منافع حاصل از نظام سرمایه و خصوصی سازی اموال ملی است وگرنه کسی با اصل موضوع مشکلی ندارد.

 

به نظر می رسد ما با مهم ترین ویژگی دولت آمریکا مشکلی نداریم و احتمالا اختلاف حل نشدنی ما با آنها این است که آمریکایی ها به اندازه ما در پیاده سازی سیاست های نئولیبرال جدی نیستند و در حمایت از نظام سرمایه داری افسار گسیخته عمل نمی کنند.

۰ نظر ۱۶ مرداد ۹۸ ، ۰۸:۵۱
سراج الدین

پسرم همه ما مردها موجودات پرادعایی هستیم. حتی بداخلاقترین، زشت ترین، فقیرترین، ضعیف ترین و بی عرضه ترین مردها فکر می کنند موجودات خیلی مهمی هستند و اگر نباشند کمیت دنیا قطعا لنگ می زند. همین خودپنداره نامعقول در کنار پیشینه فرهنگی مردسالاری باعث شده است همه ما بدون توجه به اینکه خودمان چه قدر خوش اخلاق، زیبا، قوی و باعرضه هستیم به این فکر کنیم که همسر ما باید همیشه زیبا، مهربان، قوی و باکفایت باشد. تصویر ذهنی عموم ما از همسر مطلوب زنی است زیبا، خوش اندام، خوش پوش، خوش مشرب و مهربان که دائم می خندد و گشاده روست.


 معمولا تمام تلاش خود را برای یافتن چنین زنی به کار میگیریم و البته در اغلب موارد شکست می خوریم. حتی در موارد اندکی که موفق می شویم پس از مدتی می‌بینیم این زن همان زنی که فکر می کردیم نبوده و اشتباه کرده ایم.


پسرم امیدوارم تو وارد این فانتزی ها نشوی. یک نگاه به خودت بینداز تا متوجه شوی چه قدر در ظاهر و باطن تو نقص و ایراد وجود دارد. ناراحت نشو، انسان ها همین هستند، سرشار از نقاط قوت و ضعف. پس دنبال آن تصویر نامعقول نگرد. اما مطمئن باش اتفاقا اگر به چند نکته توجه داشته باشی می توانی چنین همسری داشته باشی.


پسرم واقعیت این است که همسر ایده آل ساختنی است نه یافتنی و نصیب یک مرد ایده آل می شود. کسی را که با عنوان شریک زندگی انتخاب می کنی با حدی از زیبایی، اخلاق، مهربانی و ... وارد زندگی تو می شود اما اگر ببیند که در چشم تو بسیار زیباست و تو او را همانطور که هست پذیرفته ای، با نقاط ضعفش کنار آمده ای، آنها را بزرگ نمی کنی و از سوی دیگر دائما او را بخاطر نقاط قوتش ستایش می کنی، تمام تلاشت را برای رشد او به کاربسته ای و از همه اینها مهمتر به هر روش تلاش می کنی به او محبت کنی، روز به روز می بالد، مانند یک نهال رشد می کند و به فراتر از رویای تو تبدیل می شود.


پسرم زنی که محبت و عشق دریافت می کند می تواند عشق بورزد و محبت کند، زنی که با او با خوش خلقی و اخلاقی خوب رفتار شود خوش خلق و اخلاقی خواهد بود و زنی که شایستگی هایش ستایش شود شایسته تر می شود. پس اگر می خواهی رویایت حقیقت پیدا کند باید خودت یک مرد ایده آل باشی. 


من از تو میخواهم به جای مقایسه زنت با آن تصویر فانتزی و کودکانه، خودت را با تصویر یک مرد ایده آل مقایسه کنی و سعی کنی هر روز به آن نزدیک تر شوی. آرام آرام خواهی دید که همسرت از رویایی ترین آرزوهای تو بهتر خواهد شد.


اگر بهترین زن دنیا را داشته باشی اما به جای تلاش برای بهتر بودن فقط متوقع باشی، خواهی دید که همسرت مانند یک گل پژمرده می شود. دیگر نمی خندد، شور و هیجانی وارد زندگی نمی کند، خوش مشرب نیست، پوستش آن شادابی را ندارد و رفته رفته فکر می کنی که در انتخابت اشتباه کرده ای. در حالی که انتخابت درست بوده است و خودت سرمایه ات را نابود کرده ای.

۳ نظر ۳۱ تیر ۹۸ ، ۱۷:۱۵
سراج الدین

علم اقتصاد برای پاسخگویی به این سوال شکل گرفت که با توجه به منابع اندکی که در اختیار داریم چگونه به نیازها و خواسته هایی که تعدادشان بی شمار است پاسخ دهیم. بر همین اساس وقتی می گویند به زندگی نگاه اقتصادی داشته باشید یعنی توجه کنید که منابع شما در زندگی محدود است، پس این منابع را صرف اموری کنید که ارزشش را داشته باشد. اما وقتی می خواهیم به زندگی نگاه اقتصادی داشته باشیم با یک سئوال بسیار مهم روبرو می شویم: موضوعات مهم زندگی ما چه موضوعاتی هستند؟

پیشنهاد می کنم برای یک هفته هر شب قبل از آنکه بخوابید فهرستی از مسائل و مشکلاتی که در طول روز با آن مواجه شده اید بنویسید. این ساده ترین و مستقیم ترین راه برای شناسایی موضوعات است.

اما پس از تهیه این فهرست با سئوال دیگری مواجه می شویم: از میان مسائل و موضوعاتی که فهرست کرده ایم کدام حقیقی است و کدام به واسطه تلاش دیگران وارد فهرست ما شده است و چگونه می توان این دو دسته را از یکدیگر تفکیک کرد؟ مثلا وقتی من از خانه ای که در آن زندگی می کنم راضی هستم اما مدام به بزرگتر کردن و انتقال آن به محله ای بهتر فکر می کنم تحت تاثیر سرمایه داری هستم و نه نیازهای واقعی خودم. قبول دارم که این تفکیک دشوار و گاه نشدنی است اما پیشنهاد می دهم برای تفکیک کردن این سوال را از خود بپرسید که آیا اگر من یک اسکیمو بودم و از قطب شمال مستقیم به این زندگی پرتاب شده بودم باز هم این مسائل برای من مهم بود؟ از این جهت می گویم یک اسکیمو که او از تمامی پیش فرض هایی که ما را احاطه کرده دور است. اسکیمو نمی داند که در جامعه ما مساحت یک خانه استاندارد چه قدر است و اگر اهل کدام محله باشیم مردم نگاه بهتری به ما می کنند اما در انسان بودن و خواسته ها و نیازهای انسانی مشترکات فراوانی با ما دارد.

وقتی از این زاویه به فهرست مسائل خود نگاه کنید متوجه می شوید که اساسی ترین مسائل شما مربوط به داشتن کار خوب، هماهنگی بین علایق با کار و تحصیل، داشتن روابط مطمئن و عمیق با خانواده و دوستان، سلامت جسمی و روانی و موضوعات دیگری است که به همین اندازه عینی و مشخص هستند. هر چیزی غیر از اینها دغدغه های نظام های فکری، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است و نه خود شما.

این نظام ها که در ابتدا برای کمک به حل همین مسائل اساسی شکل گرفته بودند از ما می خواهند به جای همان مسائل اساسی به این فکر کنیم که برای مثال پوشش، اعتقادات و رفتار مردم در تمامی ساحت های زندگی باید چگونه باشد. حتی برای یافتن راه حل مسائلی مهم مانند روابط زناشویی از ما می خواهند به جای توجه به مشکل، بررسی راه حل های ممکن و مراجعه به تجربه های بشری، به اندوخته نظری آنها توجه کنیم و تمام زندگی خود را صرف شناخت همین اندخته ها کنیم و بگوییم راه نجات امروز تنها و تنها در همین اندوخته ها است. این نظام ها حتی به ما می گویند تو اشتباه می کنی که فکر می کنی فلان موضوع مهم است اینها اصلا مسئله نیست، مسائل تو همان هایی است که من میگویم و راه حلش نیز فقط همین است و بس، و حتی اگر مسئله تو با راه حل من حل نمی شود مشکل از توست نه از راه حل من.

واقعیت این است که ارزش هر کدام از این نظام ها تنها به میزان حل کردن مسائل است و اینکه توسط چه کسی پایه گذاری شده اند و منابع حمایت کننده یا ایجادکننده آنها کجا و چه کسانی بوده اند هیچ شانی برای آنها ایجاد نمی کند. نظام ها باید مسائل را حل کنند نه اینکه مسائل جدید تعریف کنند و منابع اندک ما را برای تقویت و بقای خود صرف کنند. هر انسان زیرکی باید به زندگی خود نگاه اقتصادی داشته باشد و منابع خود را صرف مسائل اساسی زندگی کند نه حل کردن مسائل نظام های سیاسی، اقتصادی و اعتقادی.

 

۰ نظر ۲۳ تیر ۹۸ ، ۱۶:۲۳
سراج الدین

"چون دنیا به کسی روی آرد، نیکویی های دیگران را بدو به عاریت سپارد، و چون بدو پشت نماید، خوبی هایش را برباید". این گفته حکیمانه که در نهج البلاغه به امام علی (ع) منسوب شده است به خوبی حال و روز حاکمان کشور ما را در دوران های مختلف نشان می دهد.


 هنگامی که زمانه با آنها همراهی می کند مردم هر آنچه خوبی است را به آنها نسبت می دهند، حتی اگر لایق آن نباشند. و هنگامی که در چشم مردم بی ارزش می شوند حتی خوبی هایشان را نیز کتمان می کنند. برای مثال در سالهای آخر حکومت پهلوی طرفداران انقلاب، شاه را شر مطلق می دیدند و هر اقدامی که انجام می داد (چه خرید تجهیزات نظامی و چه توزیع شیر در مدارس) را باطل، احمقانه و ظالمانه معرفی می کردند.


در این روزها که جمهوری اسلامی با بحران ناکارآمدی، فساد و فشارهای بی سابقه بین المللی روبرو است آنهایی که به طیف منتقدین جدی نظام پیوسته اند مجددا در نقد نظرات و رفتار حاکمان جمهوری اسلامی همان مسیر انقلابیون سال 57 را می روند و با همه چیز مخالفت می کنند.


نمونه اخیر این مخالفت های کور، مخالفت با ایده آیت الله خامنه ای در خصوص استفاده از شکل فارسی کلمات خارجی است. ایشان گفته اند همانطور که عرب ها کلمه های خارجی را بر وزن کلمات عربی استفاده می کنند (مانند تلوزیون که به آن تلفاز می گویند) بهتر است در زبان فارسی نیز کلمات خارجی به وزن و صورت فارسی تبدیل شوند (مانند رادیو که می شود به آن رادیان گفت). 


این ایده به سرعت توسط مخالفین ایشان در شبکه های اجتماعی مورد نقد و تمسخر قرار گرفت. در واقع علی رغم آنکه این پیشنهاد در راستای تقویت زبان فارسی و حفاظت از آن در برابر زبان های خارجی مطرح شد و بسیار معقول و مبتنی بر تجربه های عملی بود، صرفا به دلیل آنکه از سوی آیت الله خامنه ای مطرح می شد به سرعت نفی و مورد تمسخر قرار گرفت.


 نکته جالب تر این است که در ایران مخالفت با این جریان های غیر منطقی و متاسفانه غالب بسیار سخت است و چه در سال 57 و چه در سال 98 حمایت از ایده مثبت حاکم توسط جریان های انقلابی و معارض به شدت سرکوب و حمایت کننده به مزدوری متهم می شود.


حقیقتا تا زمانی که این داوری های غیرمنطقی و صرفا مبتنی بر خوش آمد و بدآمد بین ما مردم وجود دارد نمی توان به تغییر امیدی داشت. در چنین فضای آنچه رخ دادنش قطعی است تنها تکرار اشتباهات است. 

۲ نظر ۰۴ خرداد ۹۸ ، ۲۳:۴۲
سراج الدین

در این روز ها که شرایط اقتصادی روز به روز سخت­تر و آینده مبهم­تر می شود، یکی از دغدغه های اساسی مردم این است که چگونه می شود از این دوران تلخ جان سالم به دربرد و همچنان زندگی خوب و شیرینی را تجربه کرد. در این یادداشت سعی می کنیم برخی راهکارهای مفید را معرفی کنیم.


1-     ریشه همه رنج های آدمی در خواسته های اوست. وقتی بین ما و اهدافمان یا بین انتظارات ما و واقعیت زندگی فاصله ایجاد می شود احساس رنج در ما شدت می گیرد. برای مثال همه ما در سالهای گذشته برنامه هایی داشتیم که اکنون امکان دستیابی به آنها نیست. همین فاصله باعث رنج ما می شود. در این موارد باید توجه کرد که اگر این اهداف قابل تاخیر انداختن هستند (مانند خرید یا تغییر ماشین،خانه، وسایل خانه و ... ) بهتر است آنها را موقتا فراموش کنیم و تا بهبود شرایط منتظر بمانیم. حذف این اهداف به افزایش آرامش ما کمک شایانی می کند.


2-     اگر این اهداف و برنامه ها را نمی توان به تعویق انداخت (مانند ازدواج و برگزاری جشن عروسی) باید تا حد ممکن در شیوه برگزاری آنها در جهت کاهش هزینه ها تجدید نظر کرد. حقیقت این است که دنیا به هیچ کدام از ما قول نداده که زندگی راحتی داشته باشیم و در این روزهای سخت اگر کسی نتواند از خود انعطاف نشان دهد از ریشه کنده می شود.


3-     از سوی دیگر باید هر تصور و انتظاری که ممکن است در آینده محقق نشود را از خود دور کنیم. مثلا یکی از تصورات مردم در مورد بحران فعلی این است که احتمالا چندان طولانی نخواهد بود و به زودی مرتفع می شود. اما برای دور ماندن از آسیب ها باید به لحاظ ذهنی بپذیریم که احتمال دارد این شرایط سخت در یک بازه طولانی مدت روز به روز بدتر شود. پس ضروری است سبک زندگی خود را در تمامی زمینه ها، از خورد و خوراک گرفته تا تفریح، مسافرت، روابط خانوادگی و ... بر اساس همین تصویر جدید اصلاح کنیم. حتی باید انتظار این را داشته باشیم که بخشی از درآمدمان را از دست بدهیم و یا همه کسب و کارمان تعطیل شود. برای چنین روزی چه برنامه ای داریم؟ تغییر انتظارات و تصورات و پذیرش ذهنی چنین شرایطی به انعطاف پذیری ما کمک می کند و بر آرامش ما تاثیر مثبت دارد.


4-     سعی کنیم وسایل یا لباس هایی که خراب می شوند را دور نیندازیم و تا حد ممکن آنها را تعمیرکنیم. همچنین در بسیاری از موارد می توانیم به جای خرید جنس نو به سراغ اجناس دست دوم برویم.


5-     سعی کنیم در حال زندگی کنیم و جز به قدر ضرورت به آینده و گذشته فکر نکنیم. غرق شدن در گذشته و نگرانی از آینده تنها باعث فشار روانی و آسیب دیدن سلامتی ما می شود.


6-     از محرک های ایجاد کننده اضطراب دوری کنیم. برای مثال قیمت سکه، طلا، دلار و ... را دنبال نکنیم و کمتر خبر بخوانیم.


7-     از صحبت کردن در مورد قیمت جدید اجناس و بحران موجود در حد ممکن پرهیز کنیم. اگر قرار است از گرسنگی بمیریم بهتر است فقط از گرسنگی بمیریم نه اینکه هم از گرسنگی بمیریم و هم ترس از گرسنگی مردن را تجربه کنیم و دائما در رنج باشیم. این صحبت ها فقط انرژی ما را تحلیل می برد و به سلامت روان ما لطمه میزند. در نظر داشته باشیم که حتی اگر راه حلی برای حل مشکلاتمان وجود داشته باشد کسی که ذهنی آشفته دارد نمی تواند آنها را پیدا و عملی کند. 


8-     تلاش کنیم خوشبختی خود را به شرایط اقتصادی و سیاسی وابسته نکنیم. ممکن است این شرایط هفتاد سال ادامه پیدا کند. پس به ورزش، تفریحات و هرکاری که باعث خوشحال شدنمان می شود توجه ویژه کنیم و سعی کنیم با انتخاب روش های ارزان تا حد ممکن به زندگی خود خوشی تزریق کنیم. برای مثال اگرچه نمی توانیم با همان کیفیت قبل به مسافرت برویم اما می توانیم غذای ارزان قیمتی تهیه کنیم و با خانواده به پارک بریم. حفظ این خوشی ها شیرینی زندگی ما را تضمین می کند.


9-  بخشی از رنج های ما در این دوران ناشی از مشاهده غم و مصیبت هایی است که مردم متحمل می شوند. با تمام توان برای کمک به مردم تلاش کنیم چرا که این کار موجب احساس مفید بودن  و معناداری زندگی می شود. اما اگر کاری از دستمان بر نمی آید بهتر است ذهنمان را از آن مشکل دور کنیم. به قول آتشنشان ها یک امدادگر اول باید زنده بماند.


 می دانم مشکلات فراوانی وجود دارد که راه حل های بالا تاثیری بر آنها ندارد. اما آنچه گفته شد می تواند تا حدودی یاری دهنده باشد.

۱ نظر ۲۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۴۷
سراج الدین

چند روز پیش دوستی که کارمند قراردادی وزارت نفت است از شرایط بد کاری و اختلاف فاحش و ناعادلانه  بین حقوق کارکنان قراردادی و رسمی شکایت می کرد. با او همدلی کردم و گفتم حقیقتا این اختلاف ناعادلانه است اما کسانی که سیاست گذاری می کنند اول منافع خود را در نظر می­گیرند. و بعد گفتم نه تنها این بی عدالتی غیر موجه است که اساسا همین اختلاف پرداخت بین وزارت نفت و مابقی سازمان ها نیز غیر موجه است. انتظار داشتم دوست عدالتخواه من نیز با من همدلی کند اما از در مخالفت در آمد و گفت این اختلاف پرداخت کاملا موجه است چرا که نفت شریان حیات کشور است و ... .


 اگرچه بحثمان بی­ نتیجه رها شد اما این گفتگوی مختصر تصویر واضحی بود از نگاه جامعه ایرانی به مفهوم عدالت. وقتی مردم ایران می­ گویند در اینجا بی­ ‌عدالتی شده منظورشان این است که منافع من و اطرافیانم تامین نشده است. متاسفانه عموم مردم ایران با هیچ تعریفی از عدالت همدلی ندارند و آن اقلیتی که حقیقتا مشتاق عدالت هستند و برای اجرای عدالت در هر شرایطی تلاش می­کنند (حتی اگر اجرای عدالت تماما به ضرر آنها باشد) توسط همین اکثریت سرکوب می­ شوند.


همه ما به منافعی که از راه های ناعادلانه کسب می کنیم خو کرده ایم و اگر کسی بخواهد این منافع را متوقف کند در مقابلش ایستادگی می کنیم. برای مثال اعضای هیئت علمی که خود را قشر روشنفکر و نخبه جامعه معرفی می­ کنند و دائم از بی­ عدالتی­ها و مخصوصا سهمیه ­های مختلف در کنکور شکایت می­ کنند، سهمیه­ ای ویژه برای فرزندان خود در نظر گرفته ­اند که بر اساس آن اگر فرزند یک هیئت علمی دانشگاه تهران، در رشته­ ای در بدترین دانشگاه پذیرفته شود، آن عضو هیئت علمی می­ تواند این فرزند را به دانشگاه تهران منتقل کند. جالب است که هیچ استادی با این بی ­عدالتی مخالفتی ندارد.


حقیقت این است که در چنین جامعه­ای آمدن و رفتن افراد، دولت ها و حتی حکومت ­ها تاثیر مهمی بر وضعیت عدالت نخواهد داشت. هرگاه تعداد افرادی که حقیقتا دلباخته عدالت باشند در ایران ما رو به افزایش گذاشت می توان به آیند امیدوار بود وگرنه حتی اگر  فرشته از آسمان هم روی زمین بیاید و حکومت را در دست بگیرد خود ما مردم آرام آرام او را وارد بازی می کنیم و پس از مدتی او نیز فاسد خواهد شد.


 

۳ نظر ۲۰ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۸:۰۸
سراج الدین