الدین

"الدین" در ابتدا یک وبلاگ گروهی بود. بعد از فیلتر شدن، یکی از نویسندگانش آن را با آدرس جدید در بلاگفا ادامه داد. این وبلاگ مجددا در فروردین 95 گروهی شد و به "بیان" مهاجرت کرد. بخشی از مطالب وبلاگ قبلی نیز به اینجا منتقل شد.
وجه تسمیه "الدین" این است که انتهای نام مستعار تمام نویسندگان "الدین" دارد. لذا نه این وبلاگ تنها به مقوله دین خواهد پرداخت و نه خدای نکرده نویسندگان ادعا میکنند نورانیت و شرافتی برای دین به ارمغان آورده اند

آدرس کانال تلگرامی:
https://telegram.me/aldin_blog_ir

۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

مقدمه:

در سری یادداشت های "کارمند نمونه" که قصد دارم توی تجربیات ۳ ساله ام از کارمندی را بنویسم. در این یادداشت ها بدون هیچ گرایش ارزشی فقط تجربیاتم را نقل میکنم. برخی از صحبتهای من شاید باعث شود که من را به بی اخلاقی متهم کنید اما هدف من فقط نوشتن آن چیزی است که تجربه کرده ام.


روحت را به شیطان نفروش


دانش آموز بودم که کارتون آناستازیا را دیدم. در این کارتون صحنه ای هست که راسپوتین ( شخصیت منفی داستان) روح خود را به شیطان می فروشد تا به جادوانگی دست یابد. البته شیطان خلف وعده نکرد و به او جاودانگی مورد نظرش را داد. همان اوایل کارمند شدنم بود که فهمیدم در شرکت ما فاصله زیادی بین حقوق کارشناسان و مدیران وجود دارد٬ فاصله ای حدودا دو برابر و این فاصله باعث رقابتی دیوانه وار در بین کارمندان برای رسیدن به پست های مدیریتی شده است. وقتی به رفتار ها دقت کردم دیدم تمام فکر و رفتار همکاران من متمرکز بر مدیر شدن است و اگر لازم باشد برای این مدیر شدن هر کاری میکنند. در مورد بعضی از آنها اغراق نیست اگر بگویم که حتی روح خود را در ازای مدیر شدن به شیطان فروخته اند. همان موقع بود که  فهمیدم اگر بخواهم به مدیر شدن چشم داشته باشم خیلی چیز ها را از دست میدهم و مجبور میشوم روحم را به شیطان بفروشم. در بسیاری از سازمان های دولتی برای مدیر شدن باید از خیلی چیز ها گذشت و مثل راسپوتین روح را در ازای پست فروخت.


پ.ن ۱: این تمثیل راسپوتین را فراموش نکنید. در این سری یادداشت ها مدام به این داستان برمیگردم.

پ.ن ۲: فکر میکنم یکی از مصادیق آرزوهای بلند برای کارمندان که پیامبر بسیار در مورد آنها هشدار می دهد همین مدیر شدن است.

۸ نظر ۳۰ فروردين ۹۵ ، ۲۲:۲۲
سراج الدین

هفته پیش فیلم Room (اتاق) را دیدم، چند بار هم دیدم. فیلم را برایتان تعریف نمیکنم اما فی المجلس همین قدر بگویم که فیلم ماجرای بچه ایست که تا 5 سالگی فقط داخل یک اتاق زندگی کرده و جزء مادر و یک مرد هیچ انسانی را ندیده است. غیر از داستان های مادر تنها راه ارتباطی کودک فیلم با بیرون تلوزیون است و به همین دلیل یکی از دردسر های مادر این می شود که به بچه حالی کند که به حضرت ابوالفضل قسم این ها که توی تلوزیون می بینی واقعی نیستند و غیر از من و تو و وسایل این اتاق چیز های واقعی دیگری هم هستند که تو اصلا آنها را ندیده ای و اتفاقا خیلی از آن چیزهایی که تو فکر میکنی افسانه اند واقعی هستند. صد البته که کودک به این راحتی ها باور نمی کند و یکی از چالش هایش این می شود که چه چیز واقعی است و چه چیز غیر واقعی.

من هم فکر میکنم یکی از مهمترین چالش های ما تشخیص واقعی از غیرواقعی است. منظورم از واقعی آن چیزی است که می توان بودن آن را در محیط بیرون از ذهن ثابت کرد و غیر واقعی هر آن چیزی است که فقط در ذهن ماست. ما آدم ها واقعی هستیم. ما دچار رنج، غم و گرسنگی می شویم. اینها واقعی است. علاوه بر ما تمامی درخت ها، گربه ها، سوسک ها و سنگ ها واقعی هستند، حتی وانت پراید هم واقعی است. اما انبوهه ی باورها، مکاتب و ایدئولوژی ها ذهنی اند. روزگاران زیادی اینها نبودند اما ما بودیم. با این حال امروز تمام داشته های خود را به جای آنکه صرف بهروزی خود و دیگر امور واقعی کنیم فدای امور غیر واقعی می کنیم و فراموش میکنیم که گرسنه ایم، فقیریم، نیازمند خوشی و رضایت و شادمانی هستیم. حتی فراموش می کنیم که این مکاتب ادعای حل این مشکلات را داشته اند و قرار نبود من عمرم را در خدمت اموری ذهنی قرار دهم که اتفاقا قرار بوده است آنها به من خدمت می کنند.

من، تو، گربه ها، سگ ها، گل ها،  سنگ ها، مزه خوب فلافل، بوی بد سطل آشغال و... واقعی هستیم و امور ذهنی غیر واقعی. امور ذهنی اگر ارزشی دارند تنها ریشه در رابطه ایست که با ما دارند ( برای مثال مشکلات زندگی شهری ما را حل می کنند و موجب کاهش درد ما می شوند) و نه بر عکس، تاکید میکنم نه بر عکس.

با این حال باور کردن این موضوع و تشخیص واقعی از غیر واقعی سخت است و ما هم مثل کودک فیلم به راحتی با این موضوع کنار نمی آییم.

پ.ن 1: اعتقادات دینی به دلیل وابستگی به حقیقت این جهان اموری کاملا واقعی هستند. سوء تفاهم نشود، منظور من فقط ذهنیات غیر دینی است.

پ.ن 2: از باریک اندیشی های فلسفی شما برای تعریف دقیق تر واقعی و غیر واقعی و نقد آنچه گفته شد به شدت استقبال میکنم.

۸ نظر ۲۶ فروردين ۹۵ ، ۰۸:۴۷
سراج الدین


این چندوقتی که صحبت از بازگشت احمدی نژاد مطرح شده، خیلی ها موضع گیری کرده اند و آن قدری که من دیدم، مهمترین علت مخالفت با بازگشت احمدی نژاد، مساله خانه نشینی یازده روزه بود. این چند روزه امثال این جمله را زیاد خواندیم که "اجازه تکرار قهر یازده روزه را نمی دهیم" یا "کسی که یازده روز قهر کرده بود دیگر نمی تواند رییس جمهور شود"


اما به نظر من خانه نشینی یازده روزه نه تنها کار بدی نبود، بلکه جزو معدود نقاط مثبت کارنامه احمدی نژاد بود.


طبق قانون اساسی، رییس جمهور و رهبر وظایف و اختیاراتی دارند که از جمله اختیارات رییس جمهور انتخاب وزرا است (اصل 133) و رییس جمهور در برابر مجلس مسئول اقدامات هیئت وزیران است (ذیل اصل 234) و طبق اصل 136 رییس جمهور می تواند وزیر را عزل کند.


اگر چه در عرف مشهور است که برخی وزرا و از جمله وزیر اطلاعات با مشورت و هماهنگی رهبری انتخاب می شوند اما این مساله به هیچ وجه مبنای قانونی ندارد و تنها عرفی شده است که ریشه اش نیز نامعلوم است. لذا در مساله آقای مصلحی (و ایضا مشایی)، رهبری طبق قانون اجازه دخالت نداشتند و این مساله جزو اختیارات رییس جمهور بود و احمدی نژاد هم از اختیارات خود دفاع کرد و منتهی به آن ماجرای یازده روزه شد.


لذا به نظر من نقطه های سیاه پرونده احمدی نژاد، تورم بالای چهل درصد، رشد اقتصادی منفی هفت، خالی کردن صندوق ذخیره ارزی، دشمن تراشی در سیاست خارجی، رواج پوپولیسم و ادبیات لمپنی و عدم انضباط مالی و غیره است و نه خانه نشینی یازده روزه!


۱۲ نظر ۲۴ فروردين ۹۵ ، ۲۲:۵۲
شرف‌الدین

گوشه مسجد نشسته بود و مشغول موبایلش بود. رفتم کنارش نشستم و گفتم چه می کنی رفیق محمد؟ سلامی کرد و گفت پیام میفرستم. همدانشگاهی محمد به تازگی در سوریه شهید شده بود و مشغول فرستادن خبر شهادت دوستش به سایر همکلاسی ها بود. دوستانش جواب پیام را می دادند اما چهره غمگین محمد با خواندن پیامها گرفته تر شد و آرام و آرام عصبانی. رو به من کرد و گفت: اینا چشونه یه جوری جواب میدن انگار سرباز دشمن مرده. به غیر دو نفر یا جواب ندادن یا میگن به ما ربطی نداره حتی متلک میندازن. محمد شکه شده بود و متوجه نبود که ریشه این بی توجهی و حتی دشمنی به اشتباهات گذشته بر میگردد. به رفتارها و سیاست های غلط حوادث سال ۸۸.

تلخ ترین نتیجه حوادث سال ۸۸ ایجاد شکاف بین مردم بود. حوادث ۸۸ باعث دور شدن مردم و کاریکاتوری شدن درک آنها از یکدیگر شد. سال ۸۸ بخشی از مردم در مقابل بخشی دیگر قرار داده شد و فضا به جای مفاهمه و آشتی به سمت دشمنی و ضدیت رفت و اینطور برادر در برابر برادر قرار گرفت. یکی از نتایج این دشمنی همین موضع سرد و گاه ضدیت بخشی از جامعه (که حتی مذهبی ها هم در میانشان کم نیستند) در برابر شهدای مدافع حرم است. متاسفانه کسانی که در سال ۸۸ معتقد به تخلف بودند خاطره بسیار بدی از افرادی دارند که امروز در خارج از کشور برای منافع ایران میجنگند. این خاطره ها در کنار تبلیغات صدا و سیما و تاکید آن بر حضور این شهدا در برخورد با معترضین باعث شده است زخمه های کهنه همچنان سرباز بمانند و حتی چرکین شوند. این روزها بسیار میشونیم که مدافعین حرم برای پول به سوریه میروند؛ شستشوی مغزی شده اند؛ تندروهای شیعه اند (بلاتشبیه داعش شیعه اند)؛ اوباش هستند؛ افرادی سرخورده اند که حتی نتوانسته اند کار پیدا کنند و از بیکاری به جمع نیروهای نظامی پیوسته اند؛ یا اینکه.... . اینها نتیجه همان دور شدن و شکاف افتادن است. حقیقتا واقعیت ماجرا خیلی متفاوت است. در اینجا قصد ندارم بگویم برای چه می روند، فقط می خواهم دعوت کنم به در کنار هم نشستن و برای لحظاتی دنیا را از دریچه دیگران دیدن. میدانم که به خیلی ها ظلم شده است اما میخواهم بگویم باید گذشته را بخشید. کنار گذاشت. برای ساختن آینده باید از گذشته گذشت هرچند نباید فراموشش کرد. اگر میخواهیم آن اتفاقات دیگر تکرار نشود و در مقابل این موج تهدیدات بی سابقه که از داخل و خارج در عرصه های مختلف از فرهنگ گرفته تا اقتصاد و امنیت و سیاست خارجی ایران را حفظ کنیم؛ باید برای پر شدن این شکاف ها گام های عملی برداریم. باید سعی کنیم به هم نزدیک شویم و با هم زندگی کردن را یاد بگیریم. وگرنه همه ما خواهیم باخت. میتوانیم از کار های خیلی ساده شروع کنیم. از علایق مشترک. از ورزش و فعالیت های مذهبی. لازم نیست یکدیگر را تغییر دهیم فقط سعی کنیم یکدیگر را بفهمیم. همین.

 

من فقط می خواهم بگویم که از این شکاف باید ترسید.

۱۱ نظر ۲۱ فروردين ۹۵ ، ۰۸:۱۷
سراج الدین

بسم الله الرحمن الرحیم

و به نستعین

 

امشب که شب اول ماه شریف رجب هست اینجا رو راه میندازیم به یاری خدا.

بعد از مشکلات عجیب و غریب بلاگفا که چند ماه وبلاگ قبلی عملا تعطیل شد، دیگه نشد که درست وبلاگ بنویسیم. اما اینجا راه افتاد با این تفاوت که سراج الدین مجددا به الدین اضافه شد.

 

اما همین اول کار چندتا نکته:

 

اولا: ما هم میدونیم که دوره رونق وبلاگ نویسی گذشته اما  هنوز هم وبلاگ رو به دلایل متعددی که بعدا توضیح خواهیم داد، یک فضای مناسب و خوب میدونیم برای نوشتن.

 

ثانیا: برای این وبلاگ یک کانال تلگرامی هم راه انداختیم. توی قسمت پیوندها، اولین لینک، لینک آدرس کاناله. توی اون کانال تمام پستهای اینجا قرار داده میشه و باعث سهولت پیگیری مطالب وبلاگ هست. تنها مشکل کانال اینه که نمیشه توش کامنت گذاشت. لذا برای کامنت گذاشتن باید بیاید وبلاگ.

 

ثالثا: توضیحات بالا، سمت راست رو بخونید. مخصوصا دوستانی که تازه به الدین پیوستند و علت نامگذاری نویسنده ها رو نمیدونند.

 

رابعا: توی اختلالات بلاگفا، خیلی از پست ها و اغلب کامنتها از بین رفت متاسفانه. همون تعدادی که باقی مونده بود به اینجا هم منتقل شد. دوستانی که جدیدا به الدین پیوستند، میتونند با مرور پست ها، با فضای کلی این وبلاگ آشنا بشند.

 

خامسا: امیدوارم بتونیم دوستان قبلی رو پیدا کنیم دوباره.

 

در آخر لطفا کمی صبور باشید. ان شاء الله کم کم اینجا راه میفته و امیدوارم مطالب رو بپسندید

 

 

ارادتمند

۴ نظر ۲۱ فروردين ۹۵ ، ۰۱:۳۰
شرف‌الدین