الدین

"الدین" در ابتدا یک وبلاگ گروهی بود. بعد از فیلتر شدن، یکی از نویسندگانش آن را با آدرس جدید در بلاگفا ادامه داد. این وبلاگ مجددا در فروردین 95 گروهی شد و به "بیان" مهاجرت کرد. بخشی از مطالب وبلاگ قبلی نیز به اینجا منتقل شد.
وجه تسمیه "الدین" این است که انتهای نام مستعار تمام نویسندگان "الدین" دارد. لذا نه این وبلاگ تنها به مقوله دین خواهد پرداخت و نه خدای نکرده نویسندگان ادعا میکنند نورانیت و شرافتی برای دین به ارمغان آورده اند

آدرس کانال تلگرامی:
https://telegram.me/aldin_blog_ir

۸ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

 

 

اتفاقات تلخ در زندگی همه رخ می دهد. مثلا کارخانه ای ورشکست شود، عذر یکی از محل کارش خواسته شود، نامزدی دو نفر به فرق کشیده شود، دو شریک بخواهند شراکتشان را به هم بزنند، زندگی مشترک دونفر به طلاق منتهی شود،  کسی روانه زندان شود یا هر اتفاق تلخ دیگر.

 

اما با یک چاشنی شیرین، می توان تلخی این اتفاقات را کمتر کرد. می شود با فکر و برنامه ریزی کاری کرد که تلخی این اتفاقات ناگوار به کمترین میزان ممکن برسد. مثلا اگر قرار است کسی از محل کارش اخراج شود، میشود یک مهمانی کوچک برای او  بگیرند و با هدیه و گل او را راهی کنند. یا اگر قرار است کسی برای اجرای حکم وارد زندان شود، او را با جمع دوستان و در فضای خوب روانه زندان کرد. دلیلی ندارد که این اتفاقات تلخ را خودمان با دست خودمان تلخ تر کنیم.

کلا ایجاد "پایان شیرین" خودش یک مهارت است که باید یاد بگیریم. حتی در بدترین شرایط هم باید یاد بگیریم که خودمان با دست خودمان بدترش نکنیم و تا جایی که میتوانیم آن را قابل تحمل تر کنیم.

...............

ما شکی نداریم که طلاق یک اتفاق ذاتا ناخوشایند است. اما قرآن توصیه میکند حتی این اتفاق تلخ هم با خوبی و محبت انجام شود. کاری که دقیقا در فرهنگ ما برعکس انجام میشود و طرفین سعی میکنند تا جایی که میتوانند کار را بدتر و تلختر کنند!

 

«وَ لِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِین»
«براى زنان‏ طلاق داده شده، کالاى پسندیده (به عنوان هدیه داده شود و این کار) حقى بر متقین است.»

 

«وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً ... »
«و چون زنان را طلاق گفتید و به پایان عده خویش رسیدند، پس به خوبى نگاهشان دارید یا به خوبى آزادشان کنید و آنان را براى آزار و زیان رساندن به ایشان نگاه مدارید تا به حقوقشان تعدى کنید و هر کس چنین کند، قطعاً بر خود ستم نموده است و آیات خدا را به ریشخند مگیرید...»

 

«الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ وَ لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئ... »
«طلاق (طلاقى که رجوع و بازگشت دارد) دو بار است و از آن پس یا به نیکو وجهى نگه داشتن اوست یا به نیکو وجهى رها ساختنش و حلال نیست که از آنچه به زنان داده‌‏اید چیزى باز ستانید ...»
 

 

البته پایان شیرین طلاق به معنی برگزاری جشن طلاق نیست. کافی است به یکدیگر فحاشی و بی ادبی نکنند، آبروی هم را نبرند، رازهای هم را افشا نکنند و حرمتها را از بین نبرند.

 

 

۶ نظر ۲۵ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۴۶
شرف‌الدین
مرد فارسی زبان و اهل افغانستان بود، با جدیت و حرارت خاصی تاکید می کرد که زبان آنها از زبان فارسی مردم ایران جداست و بیگانه بودن این دو زبان را آنقدر بدیهی می دانست که بیگانگی عربی و انگلیسی را. میزگرد داغی شده بود و مهمان دیگر هرچه استدلال می کرد که این دو زبان کاملا یکی هستند و تفاوت در حد لهجه و گویش است تاثیری نداشت.
تماشای این میزگرد که به ظاهر بحث ضعیف و بی منطقی بود اتفاقا برای من بسیار جالب بود. این میزگرد تلوزیونی، ویترین خوبی بود که محصولات سال ها تحقیر مهاجرین افغانستانی در آن چیده شده بود. در واقع اصلا مهم نیست که افغانستانی ها و ایرانی ها از یک نژاد هستند یا نه، ریشه مشترکی دارند یا ندارند، زبان فارسی آنها یکی هست یا نه. مسئله این است که همزمان با سال ها تحقیر مهاجرین توسط ایرانی ها، مهاجرینی که اتفاقا به دلایل مذهبی و زبانی و فرهنگی به شدت با مردم ایران احساس یگانگی می کردند، شروع کردند به طلاق  دادن عاطفی ایرانی ها. و امروز اگر شما به افغانستان سفر کنید به خوبی این طلاق عاطفی را حس می کنید. تازیانه تحقیر زخم های عمیقی از خود به جا می گذارد که به این آسانی نمی شود رد آنها را پاک کرد.

همانطور که در ماجرای افغانستانی ها درست یا غلط بودن دلایلی که برای جدایی و بیگانگی زبانی آورده می شود اصلا مهم نیست، دلایلی که پانترک ها برای جدایی زبانی و نژادی خود می آورند نیز اهمیتی ندارد. هرگز نباید به بحث بی فایده صحت این استدلال ها پرداخت. اینجا هم مسئله مهم درک تاثیر تحقیر است. سال های سال تحقیر یک گروه قومی به طلاق عاطفی می انجامد. برای مثال هنوز در کاخ های خان های منطقه آذربایجان و حتی قفقاز تصویر داستان های شاهنامه وجود دارد که نشان دهنده علاقه ترک زبانان این منطقه به شاهنامه است. این که امروز پانترک ها شاهنامه را مانیفست ترک ستیزی می دانند ریشه در تاریخ دور ندارد. ریشه در تحقیر های همین سالها دارد. ریشه اصلی این ستیزهای نوظهور تحقیر است و پانترکسیم واکنشی به این تحقیرهاست.

چند روز پیش بود که یکی از دوستان لک زبانم، من را در یک گروه خانوادگی تلگرامی عضو کرد. آنجا بود که متوجه شدم بخشی از لک ها نیز مانند ترک ها معتقد اند از فارس ها جدا هستند و پس از کمی گفتگو متوجه شدم ریشه این موضوع نیز در تحقیر لرهاست.

اینها را نگفتم که در انتها بگویم جک ترکی و لری نگوییم. گفتم که تاثیر تحقیر را فراموش نکنیم و دربرخورد با پان ها ریشه رفتار آنها را بهتر درک کنیم و اجازه ندهیم این طلاق های عاطفی عمیق تر شود. در یادداشت بعدی به این موضوع خواهم پرداخت که یک لحظه احساس بیگانگی و دشمنی چطور به دشمنی و جدایی همیشگی تبدیل می شود.
۳ نظر ۲۱ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۳۵
سراج الدین

اینقدر  آیه أمن یجیب (آیه 62 سوره نمل) و ختم أمن یجیب گرفتن رواج دارد که گویی این دعا جزو مسلمات دعایی و روایی ماست. اما جالب اینکه این دعا (که در حقیقت بخشی از یک آیه قرآن است) ریشه روایی ندارد و هیچ توصیه ای از معصومین برای خواندن این آیه به عنوان دعا وجود ندارد! گاهی اوقات ادعیه ای مانند حدیث کسا نیمچه سندی  دارند اما خواندن أمن یجیب به عنوان دعا حتی همان را هم ندارد!

 

حالا نداشتن ریشه روایی به کنار، حتی این مقدار از ایه که خوانده می شود معنای درستی هم ندارد! کافی است به آیات 59 تا 64 سوره نمل مراجعه کنیم و کمی قبل و بعد از آن را هم بخوانیم:

 

آیا خدا بهتر ست‏ یا آنچه [با او] شریک مى‏ گردانند (۵۹)

[آیا آنچه شریک مى ‏پندارند بهتر است] یا آن کس که آسمانها و زمین را خلق کرد و براى شما آبى از آسمان فرود آورد پس به وسیله آن باغهاى بهجت‏انگیز رویانیدیم کار شما نبود که درختانش را برویانید آیا معبودى با خداست [نه] بلکه آنان قومى منحرفند (۶۰)

[آیا شریکانى که مى ‏پندارند بهتر است] یا آن کس که زمین را قرارگاهى ساخت و در آن رودها پدید آورد و براى آن کوه ‏ها را [مانند لنگر] قرار داد و میان دو دریا برزخى گذاشت آیا معبودى با خداست [نه] بلکه بیشترشان نمى‏ دانند (۶۱)

یا  آن کس که درمانده را چون وى را بخواند اجابت مى ‏کند و گرفتارى را برطرف مى‏ گرداند و شما را جانشینان این زمین قرار مى‏ دهد آیا معبودى با خداست چه کم پند مى ‏پذیرید (۶۲)

یا آن کس که شما را در تاریکیهاى خشکى و دریا راه مى ‏نماید و آن کس که بادها[ى باران زا] را پیشاپیش رحمتش بشارتگر مى‏ فرستد آیا معبودى با خداست‏ خدا برتر [و بزرگتر] است از آنچه [با او] شریک مى‏ گردانند (۶۳)

یا آن کس که خلق را آغاز مى ‏کند و سپس آن را بازمى ‏آورد و آن کس که از آسمان و زمین به شما روزى مى‏ دهد آیا معبودى با خداست بگو اگر راست مى‏ گویید برهان خویش را بیاورید (۶۴)

 

 

از دیدن این آیات روشن شد که معنای آیه أمن یجیب صرفا این است: یا  آن کس که درمانده را چون وى را بخواند اجابت مى ‏کند و گرفتارى را برطرف مى‏ گرداند.

پس خواندن این بخش از آیه حتی معنی هم نمی دهد . جمله ناقص است!!

 

علت اینکه این اشتباه فاحش اینقدر رواج دارد چیست چندان مشخص نیست اما می توان حدسی را مطرح کرد. حرف "یا" دو معنی دارد: هم حرف نداء است (مانند آنجا که میگوییم یا ابالفضل) هم معنای تفریق میدهد (معادل OR  انکلیسی). آنچه در آیه آمده به معنای دوم است اما کسی که صرفا ترجمه را ببیند، ممکن است تصور کند که "یا" به معنی حرف نداء است و معنی آیه را اشتباه بفهمد! البته این احتمال هم ضعیف است چون دیدم بعضی عربها هم ابن آیه را مانند دعا می خوانند.

 

در فقه ضرب المثلی وجود دارد که میگوید "رب شهره لا اصل لها=چه بسا چیزی بسیار مشهور باشد اما هیچ اصل و ریشه ای نداشته باشد". ظاهرا دعای أمن یجیب نیز یکی از همان مشهورات بی مبناست.

 

 

۴ نظر ۱۸ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۳۱
شرف‌الدین

زمانی که آدام اسمیت در کتاب ثروت ملل به وجود دستی نامرئی اشاره کرد که در یک اقتصاد آزاد و بدون دخالت دولت نهایتا بازار را به سمت تعادل می برد، محکم ترین پایه اقتصاد آزاد را برای همیشه بنا نهاد. با این حال بحران های اقتصادی قرن بیستم باعث شد که اقتصاددان معروفی مانند کینز بگوید:‌ بله حرف آدام اسمیت درست است و در بلند مدت بازار به سمت تعادل می رود اما مشکل اینجاست که در بلند مدت همه ما مرده ایم و به همین دلیل ضروری است دولت ها در حد کم و مشخصی در اقتصاد دخالت کنند.

این روز ها صحبت از تمدن بزرگ اسلامی زیاد شنیده می شود. تمدنی که قرار است بر مبنای اسلام و در مقابل تمدن غرب ساخته شود. کسانی که به امکان ساخته شدن این تمدن اعتقاد دارند تقریبا در هر مسئله ای راه حل های ارائه شده در فرهنگ و تمدن های دیگر را نفی می کنند و با جدیت می گویند مبانی ما با مبانی  کسانی که این نظریه ها را داده اند متفاوت است و این نظریه ارائه شده نادرست است. اما وقتی که از آنها میپرسیم راه حل شما برای این مسائل چیست به جواب مشخصی نمی رسیم. یکی از جواب هایی که بارها شنیده ایم این است که همه اینها در ادبیات سنتی و مذهبی ما وجود دارد و لازم است بر روی آنها کار شود تا دانش مربوطه استخراج شود.

این گروه معتقد اند ابتدا باید حکومت اسلامی بنا شود، سپس حکومت اسلامی جامعه ای اسلامی بسازد و از دل این جامعه تمدن اسلامی ظهور کند و طبیعتا این پروسه بسیار زمان بر است. باید سالهای طولانی و منابع فراوان جهت رسیدن به این تمدن سرمایه گذاری کرد. قطعا بسیار مهم است که قبل از این سرمایه گذاری عظیم امکان رسیدن و روش صحیح آن بررسی شود. همچنین لازم است مدعیان این تمدن دقیقا بگویند که قرار است چه چیزی بسازند و از کلی گویی فراتر بروند. گفتن این که در تمدن اسلامی توسعه همراه با عدالت است کافی نیست. عدالت اگرچه مفهومی همه پسند است اما دلیل این همه پسندی در مبهم بودن تعریف عدالت قرار دارد. به محض تعریف عدالت بسیاری با تعریف ارائه شده مخالفت خواهند کرد. کسی که وعده عدالت می دهد حداقل باید بتواند تعریف مشخصی از عدالت ارائه کند و آن را بدیهی به حساب نیاورد.

با این حال علی رغم اهمیت پاسخگویی به این سوالات، نکته مهمی که از آن غفلت می شود این است که عمر مفید یک انسان نهایتا ۶۰ سال است و او در همین زمان با مسائل متعددی روبرو است که نمی تواند آنها را به زمان ساخت تمدن جدید موکول کند. کسانی که مردم جامعه امروز را از تمدن جدید برحذر می دارند به این موضوع توجه نمی کنند که در بلند مدت همه ما مرده ایم. مردم نمی توانند صبر کنند تا شما تمدنتان را بسازید و بعد (البته اگر این ارض موعود امکان تحقق داشته باشد) مشکلات آنها را حل کنید. لطفا قبل از مردن ما فکری کنید.

۳ نظر ۱۲ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۲۶
سراج الدین

یکی از عادات رایج ما این است که در هرمساله و موضوعی، استنادی به آیه ای از قرآن یا حدیثی از معصوم یا بیت و مصراعی بیاوریم. گاهی این استنادات بسیار به جا و شیرین است و برای تفهیم مطلب بسیار کمک میکند.

اما یکی از مسایل بسیار رایج  استفاده های اشتباه از این آیات و روایات است.

 

به عنوان مثال بارها شنیده ایم که وقتی قدرت خداوند بر سایر قدرتها پیروز میشود و مثلا در جبهه جنگ نیروهای اسلام با وجود کمبود نیرو و ادوات بر نیروهای دشمن پیروز می شوند به این آیه استناد می شود که "یدالله فوق ایدیهم" (آیه 10 سوره فتح). یا مثلا در جایی که دیگران هرچه خدعه به کار می برند نمیتوانند حق و حقیقت را از بین ببرند به این آیه  اشاره میشود.

 

اما این برداشت از آیه برداشت ناصحیحی است. این آیه در رابطه با پیمانی است که برخی مومنین با پیامبر اسلام بستند. در عرب (وحتی سایر بلاد) رسم است که موقع پیمان بستن، با یکدیگر دست میدهند یا دستهایشان را روی هم میگذارند. اینجا هم خداوند میفرماید آنهایی که با پیامبر پیمان می بندند، گویی با خدا پیمان  می بندند و دست خدا نیز روی دست آنان است. لذا برداشت رایج از ایه علیرغم اینکه مفهوم درستی دارد، اما ربطی به محتوای ایه ندارد.

 

*إِنَّ ٱلَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ ٱللَّهَ یَدُ ٱللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ

۴ نظر ۰۷ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۲۸
شرف‌الدین

یکبار در حالیکه داشتم فکر می کردم چرا پنگوئن ها زانو ندارند سوار تاکسی شدم، داخل تاکسی بحث پیرامون مشکلات اقتصادی، فساد، اختلاس و فاصله طبقاتی بود از بین همه حرف های راست و دروغی که مطرح شد صحبت های خانمی که صندلی جلو نشسته بود و یک کیسه بسیار بزرگ در دست داشت حالم را دگرگون کرد
زن که حدود ۵۰ سال داشت گفت از طریق یکی از آشنایان با کار در مترو آشنا شدم و دستفروشی می کنم شوهر و فرزندانم فکر می کنند در یک شرکت کار می کنم، همیشه استرس دارم خانواده و فامیلم من را داخل مترو ببینند.....
از آن شب ذهن من را این مسئله به شدت مشغول کرده که فارغ از هرنوع صف بندی جناحی و سیاسی فاصله طبقاتی و فساد یک حقیقت تلخی است که جامعه ما امروز با آن دست به گریبان است فسادی که سازمان یافته و سیستماتیک به بزرگترین تهدید برای جمهوری اسلامی تبدیل شده و فاصله طبقاتی که جامعه را به یک فروپاشی اساسی نزدیک می کند. در حالیکه انجمن ها و گروه های اجتماعی بسیاری برای دفاع از محیط زیست،  حیوانات و.... وجود دارد اما مساله فساد و فاصله طبقاتی در بستر پرسشگری اجتماعی جایگاهی ندارد
همه ما شاهد مظاهر گوناگونی از فساد و فاصله طبقاتی بوده ایم اما نسبت به آن بی تفاوت شده ایم  سوال اساسی اینجاست
 آیا کاری از دست ما ساخته است؟!

پ ن: لطفا پیشنهادات خود را در قالب کامنت ارسال کنید

۲ نظر ۰۴ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۳۰
محی الدین
همه آن چیزی که از او شنیده ایم به چند دسته تقسیم می شود.

۱- مناقب
۲- داستان مخالفتش با کنار گذاشتن امام علی (ع) از خلافت
۳- نحوه شهادت
۴- پیگیری خستگی ناپذیر مسئله فدک
۵- اصرار ایشان به حجاب

فکر هم نمی کنم تا آخر عمر در مجالس عزاداری (که  البته روز به روز بر تعدادشان افزوده می شود) چیز دیگری بشنویم. متاسفانه اینکه در هزار سال پیش آدم مهمی زندگی می کرده و به فلان صورت مظلومانه به شهادت رسیده است، هیچ گره ای از مشکلات زندگی مردم  امروز باز نمی کند. حتی به معنویت آنها نیز اضافه نخواهد کرد.

ما از این بانوی بزرگوار تقریبا هیچ نمی دانیم و دلیل اصلی اینکه در زندگی ما حضور موثری ندارد اول از همه به ریشه در این ندانستن دارد.


۰ نظر ۰۱ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۴۲
سراج الدین

پان ترکیسم، کنش یا واکنش (۱)

ریشه های ایرانی پانترکسیم

 

امتحانات کلاس سوم ابتدایی تازه تمام شده بود که پدر من را برد روستای پدری و تمام سه ماه تابستان من در کوه و کمر گذشت. همانجا بود که من ترکی را یادگرفتم. مادر من فارس بود و تا آن روز حتی یک کلمه هم ترکی بلد نبودم. در واقع همانطور که خاندان برمکی فرزندان خود را از بغداد به خراسان می فرستادند تا تربیت ایرانی شوند، پدر من نیز تصمیم گرفت من را به روستای ترک زبان خود بفرستد.

آن سال ها مردم و مخصوصا بچه مدرسه ای ها خجالت می کشیدند بگویند ترک هستند. از بس که توهین به ترک زبان ها عادی شده بود. مادرم اما به ما یاد داده بود به هر آنچه هستیم افتخار کنیم. قصد خاطره تعریف کردن ندارم. این ها را گفتم تا اگر در سری یادداشت هایی که با عنوان "پانترکیسم، کنش یا واکنش" منتشر می کنم، حرفی به ترک زبان ها زدم،بدانند که خود من یک ترک از آب گذشته ام. 

پانترکیسم در قالب نژاد پرستی چندان چیز عجیبی در ایران نیست. مردم ایران مردمی نژادپرست اند. به هر خارجی ای که تنها چند روزی با ایرانی ها بوده باشد بگویی ایرانی ها چگونه مردمی هستند حتما به این نژاد پرستی اشاره می کند. ایرانی ابتدا ایرانی را سرور عالم می دانند و بعد که وارد ایران می شود نژاد خودش را برتر می داند و بعد در داخل نژاد خود به دنبال دسته بندی می گردد و دسته خود را از دیگران برتر می داند و بعد اهالی شهر خود را بر روستاهای اطراف و بعد در داخل شهر محله ها را رتبه بندی می کند و وقتی واد محله می شود خانواده ها را و بعد در درون خانواده، خود را از همه بهتر می داند و آن را می پرستد.

حتی ادراک ایرانی ها از یکدیگر به شدت تابع قومیت است. ایرانی ها اقوام مختلف را در کلیشه های مشخصی تعریف می کنند و حتی در موقع ازدواج نیز از همین کلیشه ها برای شناخت یکدیگر استفاده می کنند.

این نژاد پرستی ایرانی اگر چه در بین قومیت های مختلف و در طول زمان پویایی داشته و دارد اما ویژگی فراگیر و عمیقی است، ایرانی اهمیت ویژه ای برای عنصر قومیت قائل است. پانترکیسم به نوعی و تا اندازه ای با توجه به همین ویژگی قابل تبیین است. یعنی در یک جامعه نژاد پرست، نژاد پرست تر شدن بخشی از مردم چندان دور از انتظار نیست. اما اینکه چرا این نژادپرستی در میان برخی آذری ها اینقدر پررنگ شده است، موضوعی است که در یادداشت بعدی به آن خواهم پرداخت.

پ.ن: این که گفتم ایرانی نژادپرست است به این معنی نیست که نژاد پرستی ایرانی مشابه همان نژاد پرستی سیاه و سفید در آمریکا یا آفریقای جنوبی است. نه  اینطور نیست. اگرچه به هردو اینها و خیلی رفتارهای مشابه در سطح جهان نژادپرستی می گوییم اما هرکدام اینها با هم تفاوت ماهوی جدی دارند. نژاد پرستی ایرانی هم به لحاظ شدت و هم به لحاظ شکل رفتاری که به خود می گیرد نوع منحصر به فردی است. 

۲ نظر ۰۱ اسفند ۹۵ ، ۰۰:۲۲
سراج الدین