الدین

"الدین" در ابتدا یک وبلاگ گروهی بود. بعد از فیلتر شدن، یکی از نویسندگانش آن را با آدرس جدید در بلاگفا ادامه داد. این وبلاگ مجددا در فروردین 95 گروهی شد و به "بیان" مهاجرت کرد. بخشی از مطالب وبلاگ قبلی نیز به اینجا منتقل شد.
وجه تسمیه "الدین" این است که انتهای نام مستعار تمام نویسندگان "الدین" دارد. لذا نه این وبلاگ تنها به مقوله دین خواهد پرداخت و نه خدای نکرده نویسندگان ادعا میکنند نورانیت و شرافتی برای دین به ارمغان آورده اند

آدرس کانال تلگرامی:
https://telegram.me/aldin_blog_ir

۱. هرچقدر هم که بخواهیم توجیه و دلیل برای این اختلاف نظرها درباره رویت هلال ماه بیاوریم، نمی‌توانیم منکر نامطلوب بودن وضع موجود بشویم. امسال هم مانند بسیاری از سالهای دیگر بین مراجع در اعلام عید فطر اختلاف افتاد و روز‌ه‌داران با ابهام مواجه شدند. هم بسیاری از آنهایی که روز سی‌ام را روزه گرفتند دل چرکین بودند و هم آنهایی که عید گرفتند.


2. ریشه این اختلافات به تفاوت مبنای فقهی بر می‌گردد. اختلافاتی مانند موضوعیت یا طریقیت رویت، اعتبار یا عدم اعتبار رویت با چشم مسلح، اعتبار افق مشترک یا آفاق متعدده و امثال اینها.


3- این تصور که بشود این اختلافات فقها  را در حوزه نظر و از نظر علمی برطرف کرد مساله ای نشدنی و حتی نامطلوب است. نمی‌شود به کسی الزام کرد چطور فکر کند و چطور فکر نکند. اما آیا این مشکل در عمل هم قابل حل نیست؟ از ظرفیتهای خود فقه نمی‌توان برای حل این مساله یاری جست؟


4. اگرچه اعلام "ملاک رویت" یا به تعبیری بیان "حکم" در حیطه وظایف یک مرجع تقلید است اما بیان مصداق جزو وظایف مرجع تقلید نیست. یعنی بر او واجب نیست که اعلام کند آیا هلال ماه برای او احراز شده است یا نه و می‌تواند در این مساله سکوت کند و صرفا به وظیفه فردی خود برای افطار یا روزه داری اقدام کند. لذا فقیه وظیفه فقهی و شرعی مبنی بر اعلام نظر در این زمینه ندارد.


5- برای حل معضل سردرگمی مردم، فقها می‌توانند بر اساس یک توافق نوشته یا نانوشته توافق کنند که در این مساله اظهارنظر عمومی نکنند و اعلام نظر در این زمینه را فقط به یک نفر واگذار کنند. آن شخص مثلا می تواند ولی فقیه، مسن‌ترین مرجع تقلید یا پرمقلدترین مرجع تقلید باشد. اگر چه ممکن است آن شخص در ملاک رویت و شیوه احراز با دیگران اختلاف نظر داشته باشد، اما نظر آن شخص هم چون بر اساس دستگاه فقهی معتبر صادر شده حجت و مجزی است و اینگونه نیست که یک حکم خلاف شرع باشد.


6- این راهکار در میان فقها سابقه نیز دارد. به عنوان مثال نقل است که مرحوم خویی در زمان حیات مرحوم سیدمحسن حکیم حتی در مواقعی که رویت برایشان احراز می‌شد نیز به احترام مرحوم حکیم نظر خود را به صورت عمومی اعلام نمی‌کردند. همچنین مرحوم هاشمی شاهرودی با اینکه صاحب رساله بودند و مبنای رویتشان با ولی فقیه و برخی مراجع تفاوت داشت، اما هیچگاه نظر شخصی خودشان را اعلام نمی‌کردند.


7- خلاصه آنکه مشکل سردرگمی مومنین در مساله عید فطر، از درون خود فقه نیز راهکار دارد و حل آن وابسته عزم مراجع برای حل این مشکل است

۱ نظر ۰۴ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۱۹
شرف‌الدین

این روزها الگوی روحانیون مورد تایید و تبلیغ  چیست؟ رسانه ها و حکومت کدام روحانی را ایده آل خود میداند؟

 سیاسی و انقلابی

جهادی

مدافع حرم

فعال مجازی

کمک کننده به سیل زده ها و زلزله زده ها

تهیه کننده ماسک و گان

اداره کننده خیریه های محلی

اهل ورزش و سینما

 

 

وقتی پای درد دل اساتید و بزرگان حوزه می نشینی از کم توجهی طلبه ها به درس و بحث گلایه میکنند. خیلی از طلبه ها حتی درسهای اصلی دوره سطح را هم با جزوه ها و خلاصه ها طی میکنند و کمتر به متن کتب اصلی میپردازند. گاهی برخی طلبه ها بیش از آنکه درگیر مباحثه و مطالعه شوند، درگیر فعالیتهای بسیج طلاب میشوند.

همه ما میدانیم که جهاد در راه خدا (و آن هم در کنار رسول خدا) کار بسیار بزرگ و مهمی است. اما خداوند در آیه معروف نفر میفرماید که شایسته نیست مؤمنان همگی به سوی میدان جهاد کوچ کنند، و میپرسد که چرا گروهی از آنان به جای جهاد در دین تفقه نمیکنند؟ خداوند حتی در تزاحم بین جهاد و تفقه نیز مساله را به نفع تفقه حل میکند و دیگر تکلیف سایر کارها فرعی مشخص است.

 

ناگفته نیز پیداست که امروزه نهاد دین در کشور ما با چالشها و سوالات اساسی روبرو است و راه حل این مشکلات نیز فهم دقیق و روزآمد دین است. لازمه این فهم عمیق و دقیق شناخت درست منابع اصیل دینی، شناخت مشکلات و معضلات موجود و یافتن راه حل این مشکلات از دل منابع اصیل با استفاده قدرت اجتهاد و تفکر است. ضعف در یک هر یک از این مراحل منتهی به ناکارآمدی و به تدریج حذف نهاد دین از جامعه است. متولی این امور حوزه های علمیه هستند و کم توجهی طلاب به درس و بحث و سرگرمی آنها به حواشی سیاسی و غیره چشم انداز روشنی برای حوزه های علمیه و به تبع آن امر دین نشان نمیدهد.

 

و البته کم رنگ شدن اخلاق و تهذیب نیز خود بحث مفصلی است که مجال خود را می طلبد

 

۰ نظر ۰۲ خرداد ۹۹ ، ۱۶:۱۸
شرف‌الدین

کافی است یک ساعت از وقت خود را صرف گردش در شبکه های اجتماعی کنید تا متوجه شوید عرصه عمومی فرهنگ ما پر شده است از افسانه هایی که انسان را تشویق می کنند تمام سرمایه ها و تلاش خود را صرف کسب پول و شهرت کند. افسانه هایی مانند این که " برای دست یافتن به هدف کافی است آن را تصور کنی"، " همه چیز فقط به خودت بستگی دارد"، "اگر تلاش کنی به هرچه میخواهی خواهی رسید" و هزار افسانه بی اساس دیگر.

 

و نکته مهم این است که این افسانه ها هدف را هم تعریف می کنند. هدف همیشه ثروت است و نفوذ اجتماعی. و بعد ارزشها و هنجارهایی را برای شما تعیین می کند. می گویند موفقیت یعنی پول و شهرت، پس فقط با انسان های موفق (بخوانید پولدار و بانفوذ) معاشرت کن، در هر دوراهی فقط به این فکرکن که کدام به موفقیت میرسد (لازم است تاکید کنم که منظورشان پول و قدرت است؟). برای رسیدن به اینها سخت تلاش کن و همه چیز را فراموش کن، لباس گران بپوش، برای خودت کلاس بگذار، دیر سر قرار برو، دیر سلام کن، مراقب باش کسی کوچکترین جسارتی به تو نکند و اگر کرد از خجالتش دربیا و هزار آموزه پست و رنج آور دیگر.

 

در کنار این بلندگوهای مبتذل که جز افزایش درد و رنج برای انسان ها ثمر دیگری ندارند هیچ رقیبی وجود ندارد که دست انسان ها را بگیرد و بگوید اگر تو رنج میکشی دلیلش فقط نداشتن پول و ثروت نیست. فریب این فروشندگان و دلالان خوشبختی را نخور. اتفاقا مهمترین دلیل رنج تو همین افسانه ها هستند. روایت من از زندگی اصیل را هم بشنو.

 

در طول تاریخ همیشه انسان هایی بوده اند که دست بشر را گرفته اند و برای او از معنویت گفته اند. در جوامع ما پیامبران، عرفا و مبلغان دینی نماد این انسان ها هستند.

 

اما هزار افسوس که روحانیت ما آنچنان سرگرم نگهبانی از ظواهر دین است که اساسا معنویت را فراموش کرده. اخلاق را که از بنیان کنار گذاشته است. ناراحت کننده تر این است که در کشور ما برای نسل جوان روحانیت علاوه بر آن ظاهرگرایی، حفظ و تقویت اسلام سیاسی به  اولین اولویت و نگرانی تبدیل شده است.

 

این روحانیت جوان حتی وقتی درگیر یک عمل کاملا اخلاقی و انسانی مانند کمک به بیماران کرونایی است هم نمی تواند از سیاسی بودن فارغ شود و سریعا نامه می نویسد که ما را به اروپا و آمریکا اعزام کنید تا به بیماران آنجا هم کمک کنیم.

 

در کنار روحانیت روشنفکران ما نیز همه تلاش ذهنی خود را بر نقد حکومت و نهاد دین متمرکز کرده اند و جز تعداد انگشت شماری از آنها معنویت و دغدغه های اصیل انسانی را کاملا فراموش کرده اند. مردم ما در یکی از دینی ترین حکومت های جهان از لحاظ معنوی و اخلاقی یتیم شده اند.

 

عرصه فرهنگی کشور آنچنان عرصه حکمرانی دلالان موفقیت شده است که گاهی احساس میکنم حتی روحانیت و روشنفکران و به ویژه قشر دانشگاهی ما هم پیرو همین فضا شده اند.

 


 

۰ نظر ۲۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۹:۴۱
سراج الدین

 

آیا کار آقامیری صحیح بود؟ این دو روز خیلی این سوال به گوشمان خورده است.

در فضای مجازی فیلم لایو اینستاگرامی حسن آقامیری (روحانی خلع لباس شده) و یک خانم خواننده سر و صدای زیادی به پا کرده. خواننده ای که طبق گفته خودش در دوران مدرسه قاری قرآن بوده و پدرش رزمنده دفاع مقدس بوده.

اصل گفتگو بیش از یک ساعت بود اما غالب مردم فقط چند دقیقه از آن را دیدند و برخی فقط آن قسمتی که آن خواننده خانم آواز خواند را شنیدند.

آقامیری بابت این لایو انتقادات زیادی از متدینین شنید و نگارنده این سطور هم با خیلی از حرفهای این شخص مخالف است اما به نظر میرسد هدف و حرفهای آقامیری (فارغ از درست یا غلط بودن آن) در این فیلم لایو فهمیده نشد.

ما قدرت ذهن خوانی نداریم اما به نظر میرسد آقامیری به عنوان یک روحانی برای خود یک جامعه هدفی را مشخص کرده که کمتر کسی سراغ آنها میرود. او سراغ جذب کسانی میرود که از دین طرد شده اند و او سعی میکند به آنها بگوید آنچه شما را طرد کرده لزوما دین واقعی نیست و بسیاری از اوقات افراد سلیقه های شخصی خود را به نام دین مطرح کرده اند. آقامیری سعی میکند فاصله خود را با این جامعه هدف کم کند و آنها را با خدای ارحم الراحمین آشتی دهد. او برای انجام چنین ماموریتی طبیعتا باید به لوازم آن هم پایبند باشد و گاهی اوقات کارهایی انجام دهد که به مذاق متشرعین خوش نمی آید.

آقامیری همانطور که در این گفتگو بیان کرد این خانم را زمانی در اینستاگرام فالو کرده که آن خواننده به مناسبت محرم یک کلیپ مداحی در صفحه اش بارگذاری کرده و آقامیری از همین مدخل استفاده کرده تا خودش را به او برساند تا جایی که آن خواننده به صراحت میگوید من حرفهای شما را دنبال میکنم و قبول دارم. آقامیری تلاشش این است که حتی اگر کسی را نمیتواند کامل به دین جذب کند، حداقل از مقدار مخالفت او با دین کم کند.

 

درباره امام موسی صدر گاهی افسانه سرایی هم میشود و نمیتوان به راحتی صحیح را از سقیم تشخیص داد اما فردی که پدرش روحانی بود نقل میکرد که روزی امام موسی صدر به پدر ایشان میگوید که عده ای از دختران لبنانی میخواهند اصول عقاید را یاد بگیرند و لطفا تو به آنها آموزش بده. این آقا روز اول که وارد کلاس میشود می بیند همه دختران با مینی ژوپ در کلاس نشسته اند. ایشان کلاس را نصفه و نیمه برگزار میکند و بعد از کلاس به پرخاش به امام موسی صدر میگوید چرا برای اینها کلاس اصول عقاید گذاشتی؟ امام موسی صدر جواب تامل برانگیزی میدهد. او میگوید: اینها حتی با همین وضعیتشان اگر اصول عقاید بلد باشند بهتر است یا بلد نباشند؟

۲ نظر ۲۹ فروردين ۹۹ ، ۱۵:۲۸
شرف‌الدین

روز یک شنبه استاد رضا بابایی ادیب، نویسنده، و روشنفکر دینی پس تحمل رنج سرطان دنیای پر درد ما را ترک کرد. من در سالهای آخر عمر ایشان این افتخار را پیدا کردم که چندین بار مهمان ایشان باشم و علاوه بر نوشته ها و کتابهایشان از صحبت هایی که در جلسات خصوصی تر داشتند نیز استفاده کنم.

بنابر آنچه که من از ایشان دیدم اگر از من بپرسند مهمترین ویژگی رضا بابایی چه بود جواب من یک کلمه است: شجاعت.

 

رضا بابایی در مرحله ای از زندگی اش تصمیم گرفت سقف معیشت را از ستون اعتقادش بردارد و در نتیجه این تصمیم بسیاری از فرصت های شغلی را از دست داد و مبتلا به سختی های بسیاری شد. بابایی خود را با شجاعت در سختی های معیشتی انداخت تا بتواند در عرصه مهمتر و بزرگتری با شجاعت بیشتری حرکت کند؛ عرصه اندیشه. 

 

شجاعت بابایی در تفکر و تیزهوشی اش در تحلیل چنان بود که هر بار پای صحبتش می نشستم نه تنها شگفت زده می شدم که به خود میگفتم هیچ دینداری حتی جرئت فکر کردن  به این موضوعات را ندارد چه برسد به اینکه چنین نتایج هول انگیزی را با این جسارت بیان کند.

 

بابایی در خصوص قرآن، وحی، عصمت پیامبر و امامان به نتایجی رسیده بود که من بعید می دانم در آینده نزدیک بشود آنها را مطرح کند. البته امیدوارم آنها را جایی ضبط کرده باشد تا روزی منتشر شوند. معتقد بود مسلمان ها اجازه پژوهش های جدی در خصوص قرآن را نداده اند که اگر داده بودند خیلی چیزها تغییر می کرد.

می گفت بدترین راه ارتباط خدا با بنده ارتباط مکتوب است. خدا به دل همه وحی می کند و همیشه پیامبرانی در اطراف ما هستند مثل همین صادق هدایت.

 

من هیچ شباهتی بین آنچه رضا بابایی این اواخر می گفت و آنچه پیشتر در کتاب های مانند"نگاهی به اعجاز بیانی قرآن"، "محمد (ص)، برگزیده خدا"، "پیشوای مومنان" و … نوشته بود نمی دیدم.

 

او به قول خودش معلمی کاهنده بود؛ می گفت: :معلمان کاهنده غلط‌ها را نشان می‌دهند، بر خطاها انگشت می‌گذارند، جان‌های انباری را سبک‌بار و رودخانۀ جامعه را لایروبی می‌کنند. بابایی پیامبر وار کاهنده ی وزر و وبال بود.

 

 می گفت دین باید برای دغدغه ها و مسائل ما انسان ها راه حلی داشته باشد نه اینکه خودش دغدغه ای بشود که بخواهیم همه زندگی مان را صرف حمایت از آن کنیم. دین باید در خدمت ما باشد نه برعکس. می گفت بسیاری از این دغدغه های ما دغدغه های انسانی نیستند. اگر شما در آن سوی دنیا بودید در کل عمرتان حتی یکبار به این موضوعات فکر نمی کردید.

 

بابایی از آن آدمهایی نبود که حقیقت را به نفع باورهایش خم کند. نمی گفت چون در فلان جا، فلانی اینطور گفته است پس همین است و بس و بعد همه چیز را طوری تفسیر کند که با آن گزاره هماهنگ باشند. او از رد کردن هیچ گزاره و آموزه ای ابا نداشت و در این راه دلیری شگفت انگیزی نشان می داد.

 

می گفت در مرحله ای از زندگی هستم که می دانم چه چیزهایی اشتباه هستند اما نمی توانم بگویم چه چیزی درست است. با این حال آنطور که خودش می گفت فقط کاهنده نبود. افزایندگی هم می کرد. اگرچه با جسارتی متهورانه فقه را غیر اخلاقی می دانست و با آن سرناسازگاری داشت و معتقد بود باید آن را به کل دور انداخت و از آن راحت شد، اما عمیقا معنویت گرا بود و دلباخته تصوف.

 

آخرین باری که پیشش رفتیم از او پرسیدم منظورتان از معنویت چیست گفت تعریفش سخت است، اینکه بدانیم معنایی اسرار آمیز در پس این جهان هست و جهان به سمتی خاص حرکت می کند… . می گفت اندیشه من در خصوص معنویت هنوز به انساجم لازم نرسیده است. به او گفتم کاهندگی بس است. برای ما از این معنویت بیشتر بگو. گفت حتما. فصل پنجم کتاب دیانت و عقلانیت مربوط به همین جنبه فزاینده اوست اما ناگفته بسیار دارد.

 

با این حال تقدیر این بود که رضا بابایی در ۵۶ سالگی و در دوره ای که در حال تبدیل شدن به معلمی فزاینده بود و می رفت که اندیشه اش کاملا شکوفا شود ما را ترک کند. امروز من مانده ام و سوالاتی بسیار که نمی دانم از که می توانم بپرسم. آیا شهر ما دیگر سواری دارد که مانند او شیفته حقیقت باشد؟

 

کانال وبلاگ الدین این افتخار را داشت که رضا بابایی از ابتدا عضو آن باشد، مطالبش را بخواند و به دفعات بازخورد دهد. ایشان یادداشت زنده باد مشروطه را نیز برای کانال الدین نوشتند که در سالگرد مشروطه منتشر شد.
 

۰ نظر ۱۹ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۵۹
سراج الدین

پس از بسته شدن درب اماکن زیارتی به علت شیوع بیماری کرونا، مکررا شاهد مخالفت عده ای هستیم که این کار را ستم در حق اهل بیت میدانند. این نظر هم توسط طرفداران جمهوری اسلامی بیان میشود و هم توسط برخی مخالفان مذهبی جمهوری اسلامی. اما این عده مخالف بعضا با مقایسه ج.ا با بنی عباس و رضاشاه، میگویند همانطور که بنی عباس مانع زیارت مزار ائمه میشد ج.ا هم مانع زیارت شده و ج.ا کاری را انجام داد که حتی رضاشاه هم نتوانست انجام دهد.

 

دوستانی که چنین قیاسی میکنند اساسا توجهی به عنصر معنوی ماجرا ندارند.  اگر کسی از روی دشمنی یک سیلی به شما بزند شما بسیار آشفته میشوید و حتی ممکن است انتقام هم بگیرید. اما یک جراح پوست بدن شما را پاره میکند و گوشت بدن شما را برش میدهد حتی استخوان شما را میشکند اما نه تنها از او تشکر میکنید، که حتی به او دستمزد هم میدهید. اگر چه ج.ا تصمیم به بستن اماکن زیارتی گرفته اما هدفش حفظ بهداشت عمومی و پیشگیری از گسترش بیماری بوده و نمیتوان انگ مخالفت با زیارت یا دشمنی یا اهل بیت را نظام ایران چسباند. ممکن است در مسائل متعدد دیگری رفتارهای نظام با دستورات دین و توصیه های ائمه مخالفت جدی داشته باشد اما در این زمینه نمیتوان چنین اتهامی را وارد کرد.

 

علت قیاس خنده دار ج.ا با بنی عباس و رضاشاه همین مساله عدم توجه به نیت و هدف است.

۰ نظر ۰۸ فروردين ۹۹ ، ۱۷:۰۶
شرف‌الدین

نگاهی به چالش کرونا و مناسک از زاویه‌ای دیگر

 

 

 

بعد از شیوع ویروس کرونا، مساله نوع مواجهه مناسک با کرونا تبدیل به یک چالش شد. عده ای با بسته شدن قسمت ضریح اماکن مقدسه مخالفت کردند و برخی حتی برای مقاومت درباره این محدودیت اقدام به بوسیدن و لیسیدن ضریح ها و انتشار فیلم آن کردند. با لغو برنامه اعتکاف رجبیه نیز عده ای مخالفت کردند و عده ای که معتقد به لزوم رعایت بهداشت بودند پویشهایی با موضوع هرخانه یک مسجد راه انداختند تا به هر طریقی این سنت برپا بماند.

موافقین و مخالفین این محدودیتها از زوایای مختلف به این مساله پرداختند اما یک مساله مهم در این بحثها مغفول ماند و آن هم اصالت این مناسک است.

قبل از هرچیز باید به این سوال پاسخ داد که آیا اساسا ضریح در روایات ما جایی دارد؟ مساله بوسیدن ضریح آیا اصالتی در روایات و بیانات معصومین دارد؟ آنچه در روایات ما وارد شده زیارت قبر است و اساسا هیچ اشاره ای به ضریح نشده است. ضریح ساخته دست  بشر است و خود بشر به تدریج به آن اصالت داده و این مساله تا آنجا پیش رفته که چنان تقدسی یافته که عده ای محدودیت در بوسیدن آن را ضربه به ایمان و تشیع میدانند.

همچنین اگرچه مساله اعتکاف ریشه ای قرآنی و روایی دارد اما برخلاف تصور رایج، در روایات هیچ توصیه ای نسبت به اعتکاف در ایام البیض ماه رجب صورت نگرفته و تعیین این وقت برای اعتکاف نیز جزو ابداعات خود ماست که حالا برایمان تقدس پیدا کرده.


لذا به نظر میرسد باید میدان مبارزه برای پاسداشت دین را تغییر دهیم و به جای حمایت از آنچه ساخته دست خودمان است، از آنچه واقعا دینی است دفاع کنیم

۱ نظر ۱۶ اسفند ۹۸ ، ۰۲:۱۵
شرف‌الدین

یستیان بوبن در کتاب رفیق اعلا جمله ای را به قدیس فرانچسکو آسیزی نسبت می دهد که معنای آن اگرچه در نگاه اول غریب و دور از ذهن است اما کاملا با واقعیت منطبق است. فرانچسکو آسیزی می گوید از ستیز پرهیز کن چرا که با هرچیزی ستیز کنی همانند آن می شوی.

 

چه به تجربه شخصی خود نگاه کنید و چه به تجربه های تاریخی متوجه می شوید که ستیز با یک پدیده بهترین راه برای تبدیل شدن به نسخه ای پیشرفته تر از همان پدیده است.

 

داستان فعالان قومی آذری زبان که به درستی بر حق مسلم و قانونی آموزش زبان مادری و لزوم حذف تبعیض در حفظ آن تاکید می کنند رفته رفته در حال تبدیل شدن به نمونه دیگری از کسانی است که با چیزی مخالفت می کنند اما به بدتر از آن تبدیل می شوند.

 

نویسنده این یادداشت به عنوان یک ترک زبان از اینکه جریان پان ترکیسم آذربایجان درحال تبدیل شدن به فرقه ای نژادپرست و خشن است نگران است. اگر فعالیت برخی حسابهای کاربری در توییتر و اینستاگرام را مبانی قضاوت در خصوص روند این جریان قرار دهیم باید اعتراف کنیم با جریانی روبرو هستیم که اگرچه مدعی است با برتری فارس ها مقابله می کند اما ترک را برتر از همه اقوام عالم می داند. معتقد است ترک ها اگر به هر موفقیت و مزیتی رسیده اند به دلیل شایستگی ذاتی آنها بوده است اما اگر در موضوعی رتبه دوم را دارند در حق آنها تبعیض شده.

 

این دسته از پان ترک ها که فعالیت بسیار چشم گیری در فضای مجازی دارند و در چشم مابقی مردم ایران خود را نماینده تمام مردم ترک زبان ایران نشان می دهند، اگرچه مدعی تلاش برای پیشرفت آذربایجان و حذف تبعیض علیه آن هستند اما محرومیت استان های جنوبی ( که اتفاقا بیشتر ساکنین آنها فارس هستند)، برایشان نه تنها هیچ اهمیتی ندارد که اتفاقا پدیده ای طبیعی است و نباید با آن مخالفت کرد. پان ترک ها در حال حرکت به سمتی هستند که هیچ نقطه اشتراکی بین خود و دیگر مردمان ایران نبینند و اصلا نفس تبعیض برای آنها اهمیتی نداشته باشد.

 

به نظر می رسد این گروه هیچ مشکلی با تبعیض علیه کردها و بلوچ ها که اتفاقا تبعیضی کاملا عینی و ملموس و فراتر از موضوع آموزش زبان مادری است ندارند و حتی در شبکه های اجتماعی از سرکوب آنها حمایت می کنند. آنها به وضوح تنفر خود را از کرد ها به نمایش می گذارند که اصرار شهردار ارومیه بر ترکی صحبت کردن در جلسه ای که نماینده شورای شهر کرد زبان حضور دارد نمونه ای از آن است.

 

نکته آخر اینکه نژادپرست ها در همه دنیا خود را مظلوم و مورد تبعیض می بینند. حتی سفید پوست های آمریکایی نیز متوجه نژادپرستیشان نیستند بلکه خود را افراد صاحب حقی می دانند که حقوق آنها را مهاجرین تضییع کرده اند. جریان پان ترکسیم آذربایجان که قصد داشت به تبعیض های قومی خاتمه دهد خود در حال تبدیل شدن به جربانی نژاد پرست و خشن است که متاسفانه دیگر با تبعیض هیچ مشکلی ندارد و بنیان آن نه بر حقوق بشر که بر تنفر بنا شده است.

۲ نظر ۲۷ مرداد ۹۸ ، ۰۱:۰۶
سراج الدین

دخترک زیبای بلوچ به سمت هوتگ می رود تا دبه پلاستیکی اش را از آبی که در طول فصل بارش در آن جمع شده و در تابستان تنها منبع تامین آب روستاست پر کند. وقتی که ظرفش را داخل آب می کند ناگهان تمساحی از درون آب جست میزند و دستش را از بازو گاز میگیرد. بچه های دیگر به تمساح حمله می کنند و بزرگتر ها از راه می رسند. پس از تلاش بسیار تمساح راضی به رها کردن شکارش می شود اما دختر ده ساله اگرچه نجات پیدا می کند اما دستش را از دست می دهد.

 

خبر این حادثه وحشتناک به صورت محدود در برخی سایتها و شبکه های اجتماعی منتشر می شود و داستان به سرعت تمام می شود.

 

چرا جامعه ما کمترین واکنشی به این اتفاق غم انگیز نشان نمی دهد؟ دلیلش ساده است. در روستای حوا کمتر کسی تلفن هوشمند دارد و اگر هم داشته باشد دسترسی چندانی به اینترنت و شبکه های اجتماعی ندارند. اما حتی اگر همه این دسترسی ها وجود داشت نیز اتفاق مهمی نمی افتاد. 

 

در جامعه سیاست زده ایران گروه های مذهبی و محافظه کاران اگر موضوعی به ظواهر دین مربوط نباشد و یا نتوانند از آن برای حمله به جناح سیاسی مخالف استفاده کنند اصلا به سراغش نمی روند. جناح مقابل نیز از اصلاح طلب معتقد به نظام گرفته تا اپوزوسیون برانداز خارج از کشور دارای اولویت های خودشان هستند. مخالفت با حجاب اجباری، مبارزه با گشت ارشاد، ورود زنان به ورزشگاه، آزاد شدن خوانندگی زنان و موضوعاتی از این دست آنقدر فضای رسانه ای آنها را پر کرده است که اصلا جایی برای حوا و بی عدالتی و محرومیت گسترده ای که منجر به قطع دست او می شود باقی نمی ماند.

 

موضوع محدود به اینها نیست. از میان نفرات برتر کنکور امسال هیچ کدام در مدارس دولتی درس نخوانده بودند. به تازگی معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش اعلام کرد 141 هزار کودک از تحصیل جامانده اند. این 141 هزار کودک کجا هستند؟ آمارهای یونسکو نشان می دهد که 2 درصد از جوانان زیر 24 سال ایران در بی سوادی مطلق به سر می برند و 11.6 میلیون نفر همچنان بی سواد هستند. 400 مدرسه خشت و گلی در ایران وجود دارد که فقط 200 مورد از آنها در استان سیستان و بلوچستان است. اینها فقط تعدادی از خبرهای هولناکی است که تنها در حوزه آموزش و پرورش در بازه یک ماه گذشته منتشر شده است اما خبرهایی از این دست که نشان دهنده بی عدالتی، فاصله طبقاتی، محرومیت و شانه خالی کردن حاکمیت از انجام وظایفش هستند، چه در حوزه آموزش باشند و چه مربوط به بی کارشدن و حقوق نگرفتن کارگران یا خصوصی سازی درمان و افزایش هزینه های آن چندان حساسیت کسی را تحریک نمی کند. این ها در فهرست اولویت های اقشاری که قدرت و ثروت دارند قرار ندارد.

 

دوست دارم بدانم آیا پدر حوا پولی برای درمان او داشت؟ بیمارستان تا رسیدن پول، درمان کودک را آغاز کردیا نه؟ آیا پدرش بیمه بود؟ چطور می خواهند هزینه های سنگین درمان او را تامین کنند؟ آینده حوا چه می شود؟ حواهای جامعه ما صدایی ندارند و کسی علاقه ای به شنیدن صدای آنها ندارد. آنها فراموش شده اند. مانند مردگان.

۱ نظر ۲۳ مرداد ۹۸ ، ۰۰:۱۵
سراج الدین

اگر حتی یکبار با کسانی که سرسختانه با هر گونه تعاملی با آمریکا مخالفت می کنند گفتگو کرده باشید قطعا شنیده اید که ابتدا به کودتای 28 مرداد اشاره می کنند و سپس تاریخچه دشمنی آمریکا با ایران را مرور می کنند. البته اگر به آنها بگویید که روسیه جنایت های به مراتب بیشتری انجام داده اند می گویند: قبول، اما او امروز دوست ماست ولی جمهوری اسلامی  به لحاظ عقیدتی و ایدئولوژیک با آمریکا اختلافاتی دارد که هرگز قابل حل نیست.

 

اما حقیقتا منظور از اختلافات ایدئولوژیک چیست؟ آمریکا به عنوان نماد و سمبل نظام سرمایه داری شناخته می شود. نظامی که در آن به لحاظ اقتصادی همه چیز به دست بازار آزاد سپرده می شود و دولت با شانه خالی کردن از هر وظیفه ای (تامین فرصت های برابر در آموزش، درمان، اشتغال و ... ) خود را تنها پاسدار سرمایه ها می داند. به علاوه سرمایه داری رادیکال بر کاهش مالیات ثروتمندان با هدف تشویق آنها به سرمایه گذاری و تولید بیشتر تاکید می کند.

 

اگر همین چند جمله ساده را برای توصیف نظام آمریکا بپذیریم حقیقتا این سوال مطرح می شود که کشوری مانند ایران که تمامی جناح های سیاسی آن بر خصوصی سازی در تمامی حوزه ها و به ویژه درمان و آموزش تاکید می کنند، از تشکیل سندیکاهای مستقل کارگری جلوگیری می کنند، با سرکوب اعتراضات کارگران همراهی نشان می دهند، از هر نوع تشکل یافتگی جامعه ممانعت می کنند و مسئولینش به صراحت می گویند وظیفه دولت راه سازی و خانه سازی نیست و اینها باید توسط خود مردم انجام شود (بخوانید بخش خصوصی بسازد و مردم پولش را بدون حمایت دولت بدهند)، چگونه می تواند با ایدئولوژی سرمایه داری آمریکا مشکل داشته باشد. اگر کشورهایی مانند کوبا و کره شمالی با آمریکا مخالفت می کنند و دلیل آن را ضدیت با سرمایه داری عنوان می کنند در عمل نیز از سرمایه داری دوری می کنند و حداقل تحصیل و درمان رایگان را برای همه مردم فراهم می کنند.

 

در آمریکا هستند سیاستمداران مهم و تاثیرگذاری مانند برنی سندرز یا الیزابت وارن که با حمایت از درمان و آموزش رایگان و همچنین تشکیل تشکلات کارگری برای افزایش حداقل درآمد و تامین حقوق کارگران، چرخ دنده های خشن نظام سرمایه داری را به نفع طبقات پایین کُند می کنند و سعی می کنند با افزایش مالیات اقشار پردرآمد منابع لازم برای برنامه های حمایتی خود را تامین کنند. اما در ایران حتی یک چهره شناخته شده سیاسی به این موضوعات اشاره نمی کند و اگر از چند رفتار پوپولیستی و ابراز همدردی ظاهری با محرومین بگذریم ( که برخی حتی زحمت همین نمایش را هم به خود نمی دهند) همه در خصوصی سازی (بخوانید خودمانی سازی) و رها کردن مردم همداستان هستند. جالب تر اینکه در ایران صاحبان مشاغل و سازمان های ثروتمند (مانند آستان قدس، پزشکان، بازرگانان، صاحبان املاک و خانه های خالی و ...) اصلا مالیات نمی دهند و دولت نیز حتی در شرایط سخت اقتصادی و کسری بودجه شدیدی که گرفتار آن است تمایلی به اخذ مالیات از آنها نشان نمی دهند.

 

با کمی دقت در رفتار گروه های سیاسی مختلف به خوبی متوجه می شویم که در ایران اگر اختلاف نظری وجود دارد بر سر تقسیم منافع حاصل از نظام سرمایه و خصوصی سازی اموال ملی است وگرنه کسی با اصل موضوع مشکلی ندارد.

 

به نظر می رسد ما با مهم ترین ویژگی دولت آمریکا مشکلی نداریم و احتمالا اختلاف حل نشدنی ما با آنها این است که آمریکایی ها به اندازه ما در پیاده سازی سیاست های نئولیبرال جدی نیستند و در حمایت از نظام سرمایه داری افسار گسیخته عمل نمی کنند.

۰ نظر ۱۶ مرداد ۹۸ ، ۰۸:۵۱
سراج الدین