الدین

"الدین" در ابتدا یک وبلاگ گروهی بود. بعد از فیلتر شدن، یکی از نویسندگانش آن را با آدرس جدید در بلاگفا ادامه داد. این وبلاگ مجددا در فروردین 95 گروهی شد و به "بیان" مهاجرت کرد. بخشی از مطالب وبلاگ قبلی نیز به اینجا منتقل شد.
وجه تسمیه "الدین" این است که انتهای نام مستعار تمام نویسندگان "الدین" دارد. لذا نه این وبلاگ تنها به مقوله دین خواهد پرداخت و نه خدای نکرده نویسندگان ادعا میکنند نورانیت و شرافتی برای دین به ارمغان آورده اند

آدرس کانال تلگرامی:
https://telegram.me/aldin_blog_ir

۸ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

دیشب و در آخرین سانسِ آخرین روزِ جشنواره سینما حقیقت و بعد از حدود یک ساعت ایستادن در صف، مستند "ترور سرچشمه" به کارگردانی محمدحسین مهدویان را دیدم. فیلم در مورد انفجار حزب جمهوری و شهادت دکتر بهشتی بود.

فیلم با مصاحبه هایی از افراد مطلع شروع شد که جزئیات حادثه را شرح میدادند. برخی نکاتی که در فیلم گفته شد برای مخاطبی مثل من تازگی داشت. مثلا آنجا که میگفت یک عده زیر آوار زنده بودند، جرثقیل آمد و یک تکه بزرگ از سقف را برداشت اما آن تکه دوباره افتاد و احتمالا تعدادی بر اثر همین خطا کشته شده اند.

در ادامه کارگردان به دنبال عامل این ترور گشته بود و انگشت اتهام به تدریج به سمت فردی به نام "کلاهی" و در ادامه مجاهدین خلق نشانه گرفته شد. مجاهدین خلق هیچگاه علنا مسئولیت این عملیات را به عهده نگرفتند اما شواهدی وجود دارد که نشان میدهد مسئولیت این ترور بر عهده مجاهدین خلق بوده است.

قبل ازشروع فیلم که فیلم معرفی شد، ترجمه انگلیسی را Terror in Sarcheshmeh نوشته بود که ذهن مخاطب میرفت به سمت محل وقوع این جنایت که محله سرچشمه تهران است. اما در قسمت انتهایی فیلم، مخاطب متوجه میشد که سرچشمه یک محل نیست بلکه یک شخص یعنی مرحوم دکتر بهشتی است.

کارگردان به سراغ شخصیت مرحوم بهشتی رفته بود و عقاید و نظرات ایشان را بیان میکرد. مثلا اعتقاد عمیق ایشان به جمهوریت، طرفداری ایشان از آزادی بیان، طرفداری ایشان از ریاست جمهوری زنان، مخالفت با شنود و پرونده سازی، صبر و حلم ایشان و سایر فضائل. در انتها مرحوم بهشتی به عنوان قهرمان معرفی میشد و مخاطب را به این سمت رهنمون میکرد که اگر بهشتی زنده بود، انقلاب مسیر دیگری و بهتری میرفت.

فیلم حقیقتا خوش ساخت و اثر گذار بود و مهدویان دوباره نشان داد که میتواند امید سینمای ایران باشد. فیلم که تمام شد، تشویق حضار و صحبتهای مخاطبین در راهروی خروج، نشان میداد که اثری که مدنظر کارگردان بوده در مخاطب گذاشته شده است.

 

موقع برگشت، دیدم یک جوان جلوی سینما منتظر ماشین ایستاده. سوارش کردم و درباره فیلم صحبت کردیم. حرف جالبی زد که من را به فکر فرو برد. گفت هرچند در فیلم نشان میداد که مرحوم بهشتی بسیار طرفدار جمهوریت و نظر مردم بود، اما بالاخره ایشان جزو کسانی بود که ولایت فقیه را وارد قانون اساسی کرد!

۸ نظر ۲۶ آذر ۹۶ ، ۱۴:۴۹
شرف‌الدین

بودجه ای که امسال از طرف دولت به مجلس ارائه شد، در کنار تمام ایراداتی که دارد،  یک تحول بزرگ داشت و آن حذف بودجه جدول 17 بود. یعنی حذف بودجه برخی نهادهای فرهنگی که موازی کاری میکردند و نه فایده چندانی به حال جامعه داشتند و نه حساب و کتاب شفافی داشتند.

اما این ایرادات عینا به موسسات تحت نظر سیدحسن خمینی هم وارد است. برای موسسه نشر و تنظیم آثار امام 71 میلیارد و 342 میلیون تومان، پرتال امام خمینی ۵ میلیارد و ۷۰۰ میلیون تومان، آستان امام خمینی ۱۸ میلیارد تومان، برنامه حمایت از فعالیت‌های تجلیل امام خمینی ۱۸ میلیارد تومان، اداره امور حرم و ارائه خدمات به زائران ۹ میلیارد تومان و برای مراسم سالگرد ارتحال ۹ میلیارد تومان بودجه در نظر گرفته شده است.

یعنی رهبر فقید جمهوری اسلامی ایران برای یک سال بیش از 131 میلیارد تومان بودجه به خود اختصاص داده و سیدحسن خمینی مستقیم و غیرمستقیم این بودجه را در دست دارد. اما هنوز آنقدر از زمان حیات امام فاصله نگرفته ایم که فراموش کنیم که مرحوم امام در دوره رهبری اش اجازه نداد دیوار حسینیه جماران را گچ کنند. در دوران رهبری اش حتی یک سفر و حتی به مشهد هم نرفت، بر خلاف سنت رایج مراجع و علما نه مدرسه ای ساخت و نه کتابخانه ای و نه دار الحدیثی، در خانه ای محقر زندگی کرد و رهبر مستضعفان باقی ماند.

کاش سید حسن هم امسال مانند پدر بزرگش جانب مستضعفین را بگیرد و طی نامه ای از دولت درخواست کند که بودجه این موسسات را خرج تامین معاش و هزینه درمان و رفع مشکلات مستضعفین کنند و روح پدربزرگش را شاد کند.

۱ نظر ۲۲ آذر ۹۶ ، ۰۰:۰۲
شرف‌الدین

غسان کنفانی نویسنده مشهور فلسطینی در جواب به خبرنگاری که پرسید چرا مقاومت می‌کنید،در حالیکه کشته می‌شوید اما اگر مقاومت نکنید حداقل زنده می مانید؟
پاسخ داد برای ما آزادی سرزمین مان داشتن عزت و احترام و داشتن حقوق انسانی چیزهایی است که به اندازه خود زندگی برایمان ضروری است.

اگر در گذشته تصور بر این بود که عدم مقاومت ضامن حیات برای فلسطینیان است اما امروز روند تاریخی نشان می‌دهد که نه تنها زندگی که شرافت اسلامی و عربی فلسطینیان نیز توسط
اسراییل هتک می شود

نزدیک به هفتاد سال است که مردم فلسطین درگیر مصیبتی به نام تشکیل رژیم صهیونیستی هستند. سریالی تراژیک که با غفلت دولت های عربی و حمایت کشورهای غربی رقم خورده است
و سرنوشتی واژگون برای مردم فلسطین داشته است بیش از نیم قرن است که آنان آواره هستند و در آرزوی یک کشور مستقل در اردوگاه ها جان می دهند.

تصمیم ترامپ مبنی بر به رسمیت شناختن بیت المقدس به عنوان پایتخت اسراییل پایان بندی این سریال را از طرف غربی‌ها نشان می‌دهد آن‌ها هرگز نمی‌خواهند کشوری مستقل به نام فلسطین تشکیل شود و اولویت اول آن‌ها منافع تمام و کمال اسراییل است

در این میان اختلاف نظر بین کشور های اروپایی و آمریکا اختلاف پیرامون روش هاست و نه هدف‌ها و نتیجه ها، از این جهت تمامی تلاش‌ها و نمایش‌ها برای گفت و گو و صلح که تحت حمایت
کشورهای غربی صورت می‌گیرد تنها یک نتیجه دارد و آن هم خلع سلاح فلسطینی هاست.

قرارداد کمپ دیوید و قرارداد اسلو هیچ گاه نتوانست حتی اندکی دست اندازی های رژیم صهیونیستی بر اراضی اشغالی را محدود کند زیرا به قول کسینجر دست خطی که سادات امضا کرد
متعلق به بگین بود و این بیان گر بی نتیجه بودن مذاکره و عقد قرارداد با اسراییل است.

سودای تصرف بیت المقدس و اعلام پایتختی آن از سوی صهیونیست ها از دیرباز وجود داشته و تمامی روئسای جمهور آمریکا از نیکسون تا ریگان از بوش پدر تا کلینتون و... بارها تلاش کرده و ناکام مانده اند و تنها ترامپ است که بی توجه به عواقب آن، چنین تصمیمی می گیرد.

بیت المقدس برای تمامی مسلمین سرزمینی مقدس است و اعراب آن را جزو هویت و غرور عربی خود می‌دانند حرکت اخیر ترامپ می‌تواند موجب افشای بیش از پیش چهره همپیمانان اش در منطقه شود.
عربستان مصر اردن و امارات که در سال‌های اخیر سعی در بهبود روابط با اسراییل داشته‌اند امروز از سوی افکار عمومی مورد پرسش قرار می‌گیرند که گفت و گو و میانجی‌گری ها چه دستاوردی داشته است؟

اتحادیه عرب در دهه اخیر با تخریب جریان مقاومت به رهبری ایران، سعی کرد با مذاکره با اسراییل ابتکار عمل را به دست بگیرد اما نه تنها این مذاکرات یک قدم رژیم صهیونیستی را عقب نراند
بلکه نسبت به گذشته تل اویو را وقیح تر و بی باک تر کرد.

اگر در سرزمین های اشغالی و یا دیگر سرزمین های اسلامی افرادی بودند که مقاومت در برابر اسراییل را عامل شکست می دانستد و معتقد بودند که گفت و گو ها با صهیونیست ها می‌تواند
ضامن حقوق حداقلی مردم فلسطین باشد امروز با تصمیم ترامپ متوجه شدند که راه را اشتباه می‌رفتند.

این راه نه امروز که ترامپ و نتانیاهو زمام واشنگتن و تل آویو را بر عهده دارند بلکه از ابتدا و از زمان اعلامیه بالفور در ۱۹۱۷ بن بست است. صهیونیست ها فلسطین را تنها برای
خود می‌خواهند و هیچ حقی، حتی حق حیات هم برای ساکنان اصلی آن قائل نیستند.

به قول شهید رنتیسی اسراییل فقط یک زبان را می‌فهمد و آن هم زبان اسلحه است. از این جهت عرفات و محمود عباس همواره از مذاکرات با دست خالی بازگشتند و جز شرمساری چیزی به
ارمغان نیاوردند.

به رسمیت شناختن بیت المقدس به عنوان پایتخت اسراییل گواهی بر حرکت درست جریان مقاومت در ایستادگی در مقابل صهیونیست ها و چالشی بزرگ برای حامیان گفت و گو با اسراییل
است.

تا زمانی که فیلمنامه نویس این سریال صهیونیست ها و آمریکایی ها باشند تنها نقش فلسطینیان سیاهی لشگر است که در این سریال نقش جنازه را اجرا می‌کنند.

۱ نظر ۱۸ آذر ۹۶ ، ۲۳:۵۳
محی الدین

دو روز قبل فرصتی دست داد که مستند "سکوت" به کارگردانی محسن استاد علی را در دانشکده حقوق دانشگاه تهران ببینم. قبلا هم از این کارگردان چند مستند دیده بودم. مستندهایی قوی که بر روی مسائل اجتماعی تمرکز میکنند.

مستند سکوت درباره سه قتل خانوادگی بود. پدری که دو فرزند خردسالش را کشته بود، زنی که با مشارکت دوست فرزندش، شوهرش را به طرز فجیعی ذبح کرده بود و مردی که با تشویق اقوامش، دختر عمویش را به قتل رسانده بود. کارگردان هم با قاتلین مصاحبه کرده بود و هم با خانواده مقتولین. شیوه قتل ها هم بیان شده بود. رفتار فعلی مرتکبین و روشهایی که برای قتل انتخاب کرده بودند کاملا مخاطب را متحیر میکرد.

 

بعد از نمایش فیلم، جلسه کوتاهی با حضور کارگردان و یکی از اساتید برگزار شد. آنچه در این جلسه جالب توجه بود، عکس العمل دانشجویان بود.

 

قبلا بارها و بارها در کلاسهای حقوق جزا و فقه جزایی با اعتراض دانشجویان نسبت مجازات قصاص و اعدام مواجه شده بودم. تعابیری مثل وحشیانه بودن، بدَوی بودن، ضد اخلاقی بودن، خلاف حقوق بشر بودن و امثال ذلک در کلاسهای درس زیاد شنیده میشود. اما همین دانشجویان دیروز که با موارد واقعی و عینی قتلها و رفتار قاتلین مواجه شده بودند، سر و صدا بلند شده بود که چرا برای فلان قاتل حکم قصاص نداده اند؟!

این دقیقا مشکل بزرگ جامعه حقوقی ماست. فضای آکادمیک ما از واقعیتهای قضایی بسیار دور است. نه مخالفین قصاص و اعدام با پرونده های واقعی برخورد نزدیک داشته اند، و نه طرفدارن بسط و گسترش قصاص و اعدام تا به حال صحنه های رقت بار اعدام را از نزدیک دیده اند. تئوریسین و  قانونگذاری که به جای وسط میدان، از پشت کرسی تدریس یا میز ریاست اقدام به نظریه پردازی و قانونگذاری کند، طبیعتا نمیتواند بر مبنای واقعیات عمل کند.

۵ نظر ۱۴ آذر ۹۶ ، ۱۲:۴۶
شرف‌الدین

حدود ده روز قبل بود که با آزاد سازی شهر ابوکمال، به صورت رسمی اعلام شد که داعش (در قالب دولت) از بین رفته است و با اعلام این خبر، فضای رسانه ای، فضای مجازی و حتی خیابانهای شهر پر شد از تبربک بابت این پیروزی.

این اتفاق قطعا اتفاق بزرگی بود. حدود شش سال جنگ به نتیجه رسیده و جبهه مقاومت به آنچه میخواست دست یافته بود.

اما به راستی پیروز این میدان که بود؟ دقیقا چه اتفاقی افتاد؟

 

شش سال مسلمان با مسلمان جنگید و از هم-دین خودش خون ریخت، خیلی از نیروهای جوان که هرکدام سرمایه ای برای آینده کشورشان بودند از بین رفتند، چهره اسلام در دنیا چهره ای خشن و تروریستی جلوه داده شد، زیرساختهای عراق و سوریه بسیار آسیب دید، دشمنان اسرائیل بسیار ضعیف شدند و این کشور تا چند سال آینده از خطر حمله بیمه شد،، بسیاری از دارایی های ایران (که میتوانست خرج مشکلات خودش و هم پیمانانش شود) تبدیل به سلاح و موشک شد و از بین رفت، آمریکا و اروپا و روسیه تا توانستند از شرایط بحرانی منطقه استفاده کردند و به کشورهای منطقه سلاح فروختند و اقتصادشان را تقویت کردند، بین کشورها مسلمان منطقه جبهه بندی های پررنگی شکل گرفت و وحدت میان آنها از بین رفت و و و و. از هردوطرف انرژی فراوانی گرفته شد و نفع کاملش بدون پرداخت کوچکترین هزینه ای در جیب غربی ها و اسرائیل قرار گرفت

 

آیا واقعا با حصول این نتایج، میشود گفت که ما برنده این جنگ بودیم؟داعش قارچ گونه و  به طرز مشکوکی ایجاد شد و  به جان منطقه افتاد و یک درگیری فرسایشی شش ساله را ایجاد کرد  و مانند صدام تاریخ مصرفش تمام شد و کنار زده شد. اصلا مگر جنگ ایران و عراق هم غیر از این بود؟ دو قدرت منطقه که میتوانستند تهدیدی علیه اسرائیل باشند هشت سال علیه یکدیگر جنگیدند و رمق کشورهایشان گرفته شد و دست آخر نه عراق یک وجب از خاک ایران را گرفت و نه ایران یک وجب از خاک عراق را. این جنگها اساسا برنده ای دارد که بخواهد جشن پیروزی بگیرد؟

 

اصلا دور از ذهن نیست که در آینده نزدیک دوباره دستهای غربی پشت پرده بین دو سه کشور در منطقه جنگی راه بیندازند و دوباره مسلمان مسلمان بکشد و اسرائیل امن تر شود.

جنگهای منطقه در چند سال اخیر نشان داده است که هیچوقت برنده نهایی ندارد. نهایتا یک طرف کمتر می بازد و  یک طرف بیشتر اما باز هم هر دو بازنده اند. قدر قهرمانان نظامی را میدانیم اما قهرمان واقعی کسی است که بتواند جلوی وقوع جنگ را بگیرد. قهرمان واقعی نه فرمانده جنگ، که فرمانده صلح است. کسی که بر احساسات و هیجانات غلبه کند و تمام تلاشش این نباشد که یک موشک را با دو با دو موشک جواب دهد.

 

۱ نظر ۱۰ آذر ۹۶ ، ۰۱:۲۳
شرف‌الدین

“حقیر به عنوان سرباز مکلف شده از جانب حضرتعالی در این میدان، با اتمام عملیات آزادسازی ابوکمال آخرین قلعه داعش با پایین کشیدن پرچم این گروه آمریکایی – صهیونیستی و برافراشتن پرچم سوریه، پایان سیطره این شجره خبیثه ملعونه را اعلام می کنم.”


۳۰ آبان، دو روز بعد از آنکه شهر بوکمال، آخرین شهری که داعش بر آن حکومت می کرد توسط نیروهای ارتش سوریه و متحدین آن آزاد شد، سردار قاسم سلیمانی پاراگرف فوق را در نامه ای به رهبر جمهوری اسلامی نوشت و پایان کار داعش را اعلام کرد. اما آیا پایان سیطره داعش بر مناطقی که تحت تصرف داشت به معنای پایان کار داعش است؟


از تابستان ۲۰۱۴ که داعش به صورت طوفانی وارد عراق شد، داعش را در سه قالب تجربه کرده ایم. اولین شکل داعش در واقع یک «سازمان عملیاتی بزرگ» بود که قلمرو داشت، مانند یک دولت می توانست از مردم مالیات بگیرد، برای قلمرو خود قانون تدوین کند، و همچنین به صورت آشکار به عنوان یک واحد نظامی عملیات کند و نقل و انتقالات تجهیزات و نیرو را به صورت گسترده انجام دهد.


اما داعش تنها محدود به این فرم نبود. شکل دیگری که داعش در قالب آن فعالیت می کرد یک «گروه تروریستی» بود.

 تروریست ها هیچ یک از کارهایی که سازمان های عملیاتی بزرگ انجام می دهند را نمی توانند انجام دهند. در مقابل تروریست ها حملات خود را با استفاده از نیروهایی اندکی که در قالب سلول های کوچک سازماندهی شده اند انجام می دهند و هیچ سرزمینی را تحت کنترل ندارند. 


اما شکل دیگر داعش که کمتر به آن توجه می شود حضور داعش در قالب «گروه های سلفی-تروریستی زیرمجموعه» است که با داعش بیعت کرده اند. این گروه ها که عموما قبل از پیداش داعش نیز وجود داشتند و به صورت رسمی و یا معنوی تحت پوشش القاعده عملیات می کردند، با ظهور طوفانی داعش به سمت این گروه جذب شدند و با آن بیعت کردند.از جمله مهمترین این گروه های می توان به انصار بیت المقدس در مصر (عامل کشتار ۳۰۵ صوفی در نماز جمعه)، بوکوحرام در غرب آفریقا و گروه مائوته در فیلیپین اشاره کرد. 


آنچه که در روز ۲۸ آبان پرونده اش به بسته شد تنها شکل اول داعش بود. از زمانی که حملات به گروه دولت اسلامی عراق و شام آغاز گردید و این گروه از وضعیت تهاجمی به وضعیت دفاعی و سپس عقب نشینی وارد شد، داعش مجبور به تغییر استراتژی و تاکتیک گردید و تلاش کرد از یک سازمان عملیاتی(شکل اول) به یک گروه تروریستی (شکل دوم) تبدیل شود و در این قالب به حیات خود ادامه دهد.


بنابراین داعش برای آینده نزدیک در قالب گروه های زیر زمینی در صحرای بین سوریه و عراق و با استفاده از تاکتیک های جنگ چریکی مانند کمین زدن، تک تیر اندازی، حمله و فرار، خودروهای بمب گذاری شده و ترور افراد به عملیات های خود ادامه خواهد داد.


تغییر از سازمانی عملیاتی به گروهی تروریستی باعث می شود داعش منابع خود را به دیگر شاخه های خود در افغانستان، لیبی، یمن و شبه جزیره سینا منتقل کند و همزمان سعی خواهد کرد از شمال قفقاز تا جنوب شرق آسیا، نفوذ کرده و عقاید سلفی خود را ترویج کند. در اینجاست که نقش گروه های بیعت کننده پررنگ می شود. البته داعش عملیات های تروریستی خود در سرتاسر جهان و به ویژه اروپا را فراموش نخواهد کرد. از اینجا به بعد نابودی داعش به عنوان یک گروه تروریستی، وابسته به وجود نیروهای امنیتی توانمند بومی مانند پلیس و نیروهای نظامی محلی است. 


تمام آنچه گفته شد معطوف به جنبه رزمی داعش بود. بستر پیدایش داعش عوامل متعددی مانند مشکلات زیست محیطی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی،فرهنگی است که اگر برای این مشکلات فکری نشود داعش یا گروه های مشابه مجددا در مناطق تصرف شده ظهور خواهد کرد، همانطور که ابو مهدی المهندس معاون رئیس هیئت حشد الشعبی عراق درباره وجود گروههای تروریستی کوچک در مناطق آزاد شده از لوث داعش که در حال ظهور و شکل گیری هستند، هشدار داد. بهتر است از همین امروز جشن پیروزی بر داعش را تمام کنیم و با جدی گرفتن این هشدارها برای نابودی کامل تروریسم و افراطی گری تلاش کنیم. 

۳ نظر ۰۶ آذر ۹۶ ، ۲۲:۳۶
سراج الدین

شب شهادت امام رضا (علیه السلام) زوار از همه جای ایران جمع میشوند و یکی از شلوغ ترین شبهای مشهد است. شب شهادت داشتم تلویزیون  را نگاه میکردم، دیدم یکی از صحن ها را بسته اند و یک سری از خدّام حرم به صورت دایره وار و با فاصله خیلی زیاد ایستاده اند و دارند مراسمی با آدابی خاص انجام میدهند.

فردا شب هم که شب شام غریبان بود دوباره تلویزیون نشان میداد که عده زیادی از خدام، حدودا نیمی از صحن را گرفته بودند و با ترتیب خاصی ایستاده بودند و مراسم ویژه ای انجام میدادند و مردم هم نظاره گر بودند. بعد مجری اعلام کرد همه بایستید به احترام پرچم هیئت عزاداری خدام. همه بلند شدند و یک پرچم طی مراسم باشکوهی وارد صحن شد و پشت سرش تعداد زیادی از خدام  با ترتیبات ویژه ای به صف وارد شدند.

کسانی که مشهد مشرف شده اند به احتمال خیلی زیاد با این صحنه مواجه شده اند که به یکباره بخشی از حرم (که نزدیک ضریح و جای بسیار شلوغی است) را خالی میکنند و تعدادی از خدام با شمعدانهای مخصوص وارد میشوند و مراسم خاصی برگزار میکند و قرآن و مدح و ثنای اهل بیت میخوانند.

 

به راستی هدف از این کارها چیست؟ در شب شهادت حضرت رضا که حرم در اوج شلوغی است، چه منطقی دارد که یک صحن بزرگ را قُرُق کنند و در اختیار کسانی قرار دهند که قاعدتا وظیفه اصلی شان خدمت و تامین رفاه زوار است؟ این مقدار تشریفات و آیین و مراسم برای خدّام چه ضرورتی دارد؟ چرا باید لباس خدام داخل حرم با آنهایی که فرش پهن میکنند و کف صحن ها را جارو میکنند فرق داشته باشد؟ چرا باید خدام مراسم عزاداری ویژه ای داشته باشند که با سایر مردم متفاوت است؟ ایجاد یک طبقه خاص با احترامات و آیین های ویژه برای کسانی که قاعدتا صرفا باید خدمتگزار زوار باشند،آیا واقعا جایگاهی در مکتب اهل بیت دارد؟

۶ نظر ۰۳ آذر ۹۶ ، ۰۱:۵۴
شرف‌الدین

کودتای هفته گذشته در زیمبابوه منجر به حصر خانگی رابرت موگابه و همسرش و نهایتا برکناری پیرترین  و احتمالا بدترین رئیس دولت در آفریقا از قدرت شد. با این حال این کودتا را نمی توان شورشی علیه یک رهبر خودکامه به حساب آورد. آنچه اتفاق افتاد در واقع یک کودتای داخلی در درون حزب ZANU-PF بود و جانشنین احتمالی موگابه یعنی معاون اولش، امرسون منانگاگوا به احتمال زیاد به همان شیوه موگابه به حکومتداری ادامه خواهد داد. از سال ۱۹۸۰ که زمامداری سفیدپوستان بر زیمبابوه خاتمه یافت موگابه تنها رئیس جمهوری است که این کشور به خود دیده است، یعنی برای بیش از ۳۷ سال.


اگرچه موگابه در دهه اول حکومت خود به خاطر تلاش برای آشتی و اصلاح رابطه بین اقلیت سفید پوست و اکثریت بومی سیاه پوست توسط دنیا ستایش می شد اما در ادامه به صورت سیستماتیک تمامی قدرت های رقیب خود را حذف، ساده ترین اصول حقوق بشر را نقض و تضادهای قومیتی را تشدید کرد.


پس از نابود کردن کشاورزی، سیاست های اقتصادی موگابه که اغلب کاربست نامناسب مارکسیسم - لننینیسم بودند، دیگر بخش های اقتصاد این کشور که روزگاری در حال شکوفایی بود نیز تضعیف شده و تنزل یافتند. در نتیجه این بحران اقتصادی بسیاری از اهالی زیمبابوه به عنوان پناهجوی اقتصادی به دیگر کشورها مهاجرت کردند. او در سال های اخیر به همسرش گریس، که ۴۰ سال از او جوان تر است متکی است. مداخله نظامی در شب ۱۴ و ۱۵ نوامبر چیزی نیست جز یک کودتای داخلی که گریس همسر موگابه را هدف قرار داده است.


در حال حاضر دو شاخه اصلی در حزب ZANU-PF وجود دارد. شاخه اول که توسط منانگاگوا (که روز ۶ نوامبر از معاون اولی برکنار شد) هدایت می شود. این شاخه که کودتا را سازماندهی کرد، شامل رهبران نظامی سابق و فعلی جنبشی است که در سال ۱۹۸۰ اقلیت سفیدپوست را از قدرت کنار زد. گروه دوم که توسط گریس هدایت می شود و با عنوان G-40 شناخته می شود از لحاظ سنی جوانتر و به لحاظ فردی غیر نظامی تر از گروه قبلی است و بیشتر اعضای آن در جنگ استقلال شرکت نکرده اند.


تصمیم موگابه برای عزل منانگاگوا نشان دهنده حمایت او از همسرش بود و این مسئله باعث واکنش ارتش شد. ارتش تاکنون هیچ نشانه ای از قصد خود مبنی بر تغییر سیستم اقتصادی و سیاسی موگابه نشان نداده اند. اگر بخواهیم از زاویه دید مردم زیمبابوه به ماجرا نگاه کنیم هیچ تغییر مهمی ایجاد نشده است.از سوی منانگاگوا و ارتش هیچ نشانی دال بر تعیین جانشین برای موگابه دیده نمی شود و آینده زیمبابوه در هاله ای از ابهام قرار دارد. شنیده ها حاکی از تشکیل دولت انتقالی است. البته این دولت انتقالی توسط حزب ZANU-PF تشکیل خواهد شد و احتمالا منانگاگوا ریاست آن را بر عهده خواهد داشت.


در طول سه سال گذشته، کشیشی مسیحی، یک جنبش اعتراضی خیابانی ایجاد و تظاهرات های متعددی را علیه رژیم برگزار کرد. پاسخ موگابه بازداشت این افراد بود که انتظار می رود حتی در نبود موگابه نیز این بازداشت ها و این شیوه برخورد با مخالفین ادامه داشته باشد. با این حال به نظر می رسد این واقعیت که موگابه برکنار شده است (حتی با یک کودتای درون حزبی) راه را برای شکل گیری دیگر گروه های مخالف باز می کند. اگر این اتفاق رخ دهد جانشنان موگابه با چالش های متعددی روبرو خواهند شد. اگر چه دولت انتقالی می تواند باعث تغییرات معنادار در رژیم حاکم بر زیمبابوه شود، اما احتمال ایجاد تغییرات بنیادین در سیستم سیاسی و اقتصادی زیمبابوه از دورن حزب ZANU-PF وجود ندارد و اگر احتمال تغییری هم باشد وابسته به همین اعتراضات خیابانی خواهد بود

۲ نظر ۰۱ آذر ۹۶ ، ۰۰:۱۵
سراج الدین